چه غلط ها !-چه فضولی ها !
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده
خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد
داشتن-مشغول بودن
تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل
دست و رو شسته-بی شرم-وقیح
تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن
حبه ی انگور-دانه ی انگور
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانیسفید-نزد همه معروف
زنیکه-زنکه
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
آکله فرنگی(سیفلیس)
پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
حهاز-کشتی بزرگ
آبزیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو
دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن
رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن
چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب
پیش کردن در-بستن در
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش
پاکاری-شغل پاکار
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند
برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن
دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
از خشت افتادن-بدنیا آمدن
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن
دُنگ-سهم-حصه
ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن
آفتاب خوردن(سختی کشیدن)
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
دُنگ-سهم-حصه
دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن
بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن
تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
چله ی زمستان-سرمای سخت
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بیحوصله شدن
تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان
چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود
بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر
ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن
چیز-آلت تناسلی
پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن
آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
حاضر و آماده-آماده
پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن
خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر
تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن
دان دان-متفرق و پراکنده
آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن
از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن
آلامد(باب روز، بهرسم معمول)
بی ریش-ناجوانمرد-نامرد
خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند
بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن
این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)
از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
آب سیر(جانور خوشرفتار)
پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
جا افتاده-آدم متین و با تجربه
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
الفرار-گریز-بگریز !
درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند
به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن
دلچسب-دلپذیر-مقبول
بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد
از جنس چیزی بودن
این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
خارج از حد-بیش از اندازه
تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن
زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند
پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد
پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود
چرب دست-ماهر-زبر دست
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن
آبدست-ماهر-استاد
خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
ته نشین شدن-رسوب کردن
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده
دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
زرد گوش-بی رگ-ترسو
چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن
ته نشین-رسوب کرده
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز
خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی
از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن
رومیزی-منسوب به میز
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
از کاسه درآمده(بیرونزده، ورقلمبیده)
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
اگر بمیری هم(بههیچوجه، هرگز)
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
زاهرو-دالان-سرسرا
پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن
بابا شمل-لوطی-داش مشدی
به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن
تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب
خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی
آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)
پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک
تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن
تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول
اکبیری(زشت، بیریخت)
چینه-دیوار گلی
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین
بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
حق شناس-سپاس گزار
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن
بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن
این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)
خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید
چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند
اوقاتتلخی-ترشرویی-عصبانیت
چاخان پاخان-دروغ
خفه خون-خفقان
تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن
تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن
چشم و چار-چشم-دید-بینایی
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن
رمبیده-خراب شده-فرو ریخته
چله ی زمستان-سرمای سخت
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
افسارسرخود(خودرای، افسارگسیخته)
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی
جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن
دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن
پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته
ذلیل مرده-ذلیل شده
از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن
آیهی یاس(آن که بدبینی را به کمال میرساند)
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن
تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد
داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند
این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)
خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن
در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن
چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
انگشت به دهان-حیرتزده-سرگشته
روده دراز-پر حرف-وراج
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن
بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن
به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن
بی فکر-لاابالی-بی قید
دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !
خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه
دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ
دل قرصی-اطمینان
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن
چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن
بپا-مواظب باش-متوجه باش
رو به راه-آماده-مهیا-منظم
رگ ترکی-تعصب نژادی
دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن
چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید
پیش بینی کردن کار یا شخصی
شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)
زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه
پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد
خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن
بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)
برج ریق-برج نامیمون و نامبارک
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
خِرخِره-حلق-حلقوم
دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
دهن بسته-حیوان
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
پار-فرسوده و اوراق-مجروح
دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی
خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)
دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن
دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
ریز بافت-پارچه یا فرش طریف
تپق-گرفتگی زبان
الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند)
بنا-قرار
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب
داو-نوبت بازی
تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن
باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن
پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن
از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند
پَتی-لخت-برهنه
تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ
آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوشخراش
آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست
از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-بهکلی تغییر کردن
دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن
جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
دست مزد-اجرت-مزد کار
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن)
چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک
جای پا-اثر-نشانه-رد
پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه
جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی
دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
آش آلو کردن(خجالتزده کردن، کنفت کردن، سکهی یک پول کردن)
زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع
از سیر تا پیاز(همه چیز، با همهی جزئیات)
خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن
خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند
خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا
پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات
آفت(زن عشوهگر و فتنهانگیز)
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است
زهرمار خان-ترش رو-اخمو
زن بردن-همسر گرفتن مرد
خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی
تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن
حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
تار-از محلی راندن
تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن
بده بستان-داد و ستد-معامله
بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن
دولاب-گنجه-کمد-قفسه
دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن
چوغ-چوب
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند
زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن
برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن
حبف و میل-ریخت و پاش
تل انبار-توده-انباشته
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن
خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
اُرُسی-کفش
پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز
آبکور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)
آدم بیسر و پا-متضاد آدم درستوحسابی
دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر
از دهان گندهتر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد
افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه میپزند
دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن
آیینهی اسکندری-آفتاب
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو
ته نشست-رسوب
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
جای پا-اثر-نشانه-رد
جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید
رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا
آب رفتن(بیاعتبار شدن، کوچک شدن)
دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن
تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
خط کش-وسیله ای برای زسم خط
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
دان-دانه-چینه
زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری
پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن
داماد-مرد تازه زن گرفته
خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن
پینه زده-وصله کرده
د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟
در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
چوغ-چوب
از قدیم ندیمها(از گذشتههای دور)
بمیرم-قربان بروم
جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
بیگاری-کار اجباری و بی مزد
رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن
زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد
خلاف شرع-ضد قانون شریعت
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
چرسی-آدم معتاد-افیونی
پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
حی و حاضر-آماده
چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن
خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند
تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان
خیس کردن-ادرار کردن به خود
حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار
افتادگی-پریشانی-احتیاج
بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده
بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن
بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
آخر و عاقبت(نتیجهی خوب)
خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم
آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن
آبِ آب(آبکی، بیمایه، بیرنگ)
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان
روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید
ابرو انداختن-ابرو آمدن
از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن
خیار چنبر-نوعی خیار
چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن
دزد و دغل-نادرست و مکار
دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن
این جور که بویش میآید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم
ذوق زده-بسیار خوش حال
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
آفتابهآبکن(پست ترین نوکر)
درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء
از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن
تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن
ژوکر-آدم همه فن حریف
ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن
چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی
دل-معده
خرده بُرده-مشکل-اختلاف
جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب
حلال زاده-پاک و نجیب
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
زیر دست-تابع-فرمان بردار
بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن
اجاقکور(نازا، بی فرزند)
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
اُتُل(شکم، اتوموبیل)
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
اتوکشیده-با سر و وضعی شستهورفته و مرتب
خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع
افسارسرخود-خودرای-افسارگسیخته
از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن
روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن
آتشبیار معرکه-فتنهانگیز میان دو دشمن
از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)
دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن
رودرواسی-رودربایستی
دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن
پُر توپ-خشمگین
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته
دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن
برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن
الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
حق و حساب-باج سبیل-رشوه
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش
جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن
تر دست-ماهر-شعبده باز
انسان بودن-شریف و درست بودن
بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن
جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن
جیش-ادرار در زبان کودکان
بغداد آباد-شکم سیر
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
از زبان افتادن-لال شدن
از این حرفها(مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد)
دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن
پا بر جا-ثابت قدم-استوار
چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
حاجیت-بنده
جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن
خیک کسی پر بودن-سیر بودن
پرت افتادن-دور و تنها افتادن
تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن
جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی
جا در جا-فورن-جا به جا
پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن
خاکه زغال-ریزه ی زغال
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
آمادهباش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر
خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن
آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)
تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن
ریزه میزه-ریزه پیزه
زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
چارقد-روسری زنانه
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن
داغان-از هم پاشیده-پریشان
بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن
آب آتش مزاج-می سرخ
اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان
پیسی-بد رفتاری-آزار
بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
آبِ سیاه-نیمه کوری
بی فکر-لاابالی-بی قید
چش شده ؟-او را چه شده است ؟
روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
چین دادن-تابدار و شکن دار کردن
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند
رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است
دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن
اَجق وَجق-چیزی با رنگهای تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ
اُرد-درخواست-سفارش-دستور
ژوری-هیئت داوران
جار-چلچراغ-شمعدان
خیابان گردی-بی کاری-ولگردی
الفرار(گریز، بگریز !)
روی دایره ریختن-روی داریه ریختن
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز
بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن
آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا
اختر شمردن-شببیداری
دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن
دَم باز-چاپلوس-متملق
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته
ریش سفید-مرد سالخورده و محترم
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
آفتابرو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
پالان کردن کسی-فریب دادن کسی
بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن
آمد(فرخندگی، خوشقدمی)
پیه دل باز کردن-تحمل کردن
دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود
به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن
زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
حساب داشتن-حساب بانکی داشتن
زاق-چشم زاغ چشم
پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن
روده درازی-پرحرفی-وراجی
آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)
اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)
ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
رومیزی-منسوب به میز
تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن
دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن
از خشت افتادن(بدنیا آمدن)
بی پرده-رک و صریح-آشکار
جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن
از شیر گرفتن-به دورهی نوزادی پایان دادن
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت
تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل
اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)
زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن
دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه
زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن
زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی
جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده
زود رنج-نازک دل-حساس
تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر
خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها
اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)
درمانگاه-جای درمان بیمار
بی اُرس و پرس-بی مقدمه
دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
انسان بودن-شریف و درست بودن
از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به دست آوردن
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
آفتابنشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانهخراب کردن
جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور
پت پتی-موتور سیکلت
رضا شدن-راضی شدن
دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی
تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن
از نافِ جایی آمدن-کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن
درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن
به آخر خط رسیدن-به پایان کار
حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار
باردار-آبستن-حامله
چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن
اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا
داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم
از زمین سبز شدن-ناگهان و بیخبر پدیدار شدن-بهطور غیرمنتظره حاضر شدن
جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته
اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)
باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن
دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن
حکیم جواب کرده-یتیم
چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد
دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین
برخورد-بهم خوردن-تصادف
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
آل آروادی-زن سخت بیحیا و بدرفتار
پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن
پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود
دست من و دامن تو-دستم به دامنت
استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن
از بیکاری مگس پراندن-بیکار و بدون سرگرمی ماندن
خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده
زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است
پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن
با خدا-خداشناس-مومن
از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)
آزگار(زمان دراز)
خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند
از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن
روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن
آیَم سایَم(گاهکاهی)
افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
از اوناش نبودن ( فقط بهصورت منفی)(از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است)
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن
چیز فهم-عاقل و فهمیده
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
جیم الف جا-آدم ریزه میزه
دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
در دار-دارای سرپوش
تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن