ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

توجیهی-برنامه های توضیحی

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد
چراغ باران-چراغانی
 

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)
ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن

 

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

به تور زدن- به تور انداختن

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

اهل آن کار (کار بد)

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

جیش-ادرار در زبان کودکان

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

تند نویسی-سریع نویسی

از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

دستِ راست-سمت راست

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

پیش پیشکی-از پیش

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

دارا-ثروتمند

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

دان-دانه-چینه

چُغُل-سخن چین

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
بامبول زدن-حقه سوار کردن

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

 
بار سرکه- ترش ابرو

رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

اتصالی کردن(در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن)

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

زبان نفهم-کودن-بی شعور

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
چَکه-شوخ و بذله گو

پول خرد-پول سکه ای

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
ذِله شدن-ذله آمدن

بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

تار-از محلی راندن

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

دست کج-نامطمئن-دزد

 
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

چو انداختن-شایعه پراکندن

 

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

 

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

چای کاری-کشت و زرع چای

 
خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

 

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

تراشیده شدن-لاغر شدن

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

زردنبو-زردمبو

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن
زبیل-آشغال-زباله

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

ابرو انداختن-ابرو آمدن

دوره-مهمانی-زمانه

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

 

جای سفت-وضعیت سخت

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

چرکو-آدم کثیف

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز
آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن
افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

دهنه سرخود-بی بند و بار

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

از سر نو-دوباره

رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی

دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

بُراق-خشمگین-عصبانی

 

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن
دست پاچه-شتاب زده-مضطرب
دستی-به عمد-از روی تعمد

پا برهنه-بدون کفش

چَکی-وزن نکرده-یک جا

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

پابوس-زیارت

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند
اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

آب به چشم آمدن-طمع کردن

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

جاده کشیدن-راه درست کردن

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

خدا به دور-پناه بر خدا

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

چشم دریده-خیره-درآمده

باد گلو زدن-آروغ زدن

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

زینه-پله

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

روز مبادا-روز سختی و پریشانی

 

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

 

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

 

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

 

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

زبان کوچکه-زبان کوچک

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

خودمانی-صمیمی-یکدل

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

 

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

تر و فرز-چست و چابک

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

زبان نفهم-کودن-بی شعور

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

افتاده(فروتن، متواضع)

چموش-سرکش-یکدنده

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

توالت کردن-آرایش کردن

بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

بیخ خِر-بیخ گلو

چُر-ادرار

 
برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

 

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

خروس خوان-هنگام سحر

خشکه پلو-کته

 

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

 
بی اُرس و پرس-بی مقدمه

بر پا شدن-ایجاد شدن

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

ژاکت-کت بافته شده از کاموا

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن
اختر شمردن-شب‌بیداری

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

خداپسندانه-مورد پسند خدا

خجالتی-کم رو-پرحیا

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند

تخت سینه-وسط سینه

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

اشک تمساح(گریه ی دروغین)

آتشی(تندخو، زودخشم)

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

دوری-ظرف غذاخوری پهن

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

 

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

جور-هم طراز-اخت-هم زبان
 

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

جلز-نگا. جز

پِشک-نرمی و پرده های بینی

چین خوردن-چروک شدن

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

 
ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)
با اشتها-متمایل به غذا

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

 

به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

اصحاب منقل-اهل گفت‌وگو و سخن
زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

خلق الله-مردم
چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

چپو شدن-غارت شدن

تخم نابسمل لا-حرام زاده

دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

پا در رکاب-حاضر و آماده

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

چپ-لوچ-مخالف حکومت

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

زیر دست-تابع-فرمان بردار

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

در چاه افتادن-فریب خوردن

پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

خوش رو-زیبا-خندان

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

 

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

آتشِ تر-شراب-لب معشوق

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

چش-چشم

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

تو به تو-گوناگون-لا به لا

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

خاله خرسه-دوست نادان

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)
 

پشم و پیله-ریش

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

داوطلب-خواستار-نامزد

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

 

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

دایی اوغلی-پسر دایی

خدا کند-ای کاش

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)
از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

پابوس-زیارت

 

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

چَک-سیلی-کشید
نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

 

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید

بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

ابوقراضه(ابوطیاره)

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

خیط کاشتن-خطا کردن

انداختنی(جنس نامرغوب)

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

چلک بازی-بازی الک دولک

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن

پشم علیشاه-درویش بی قدر

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

دومندش-دوم از آن

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن

دستکاری-دست بردن در چیزی

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن
دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن

ازراه‌نرسیده-در همان لحظه‌ی رسیدن-به مجرد ورود

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

بپا-مواظب باش-متوجه باش

حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن

خرکار-پرکار

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

 

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن
خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

ذوق زده-بسیار خوش حال

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

زبان در قفا-زبان پس قفا

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

بی فکر-لاابالی-بی قید

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

ژله-لرزانک

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

 
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

اجباری(خدمت سربازی)

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

باب دندان-مناسب طبع و حال

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

چیز خور-مسموم شده
بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

 

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

پر گو- پر چانه

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

ته آواز-صدای نسبتن خوب

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش

زاهرو-دالان-سرسرا

خیط کشیدن-خط کشیدن

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

دخترکی-دوشیزگی-بکارت
زهره دان-کیسه ی صفرا

ارباب حجت(اهل منطق)

رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

پیش کردن در-بستن در

حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

 

چگور پگوری-خوشگل-جذاب

چپه-کجی به یک سمت

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

حلال-زن یا شوهر

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

آی زرشک(آی زکی)

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

بی معنی- بیخود

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

بغداد خراب-شکم گرسنه

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

الحق-به‌راستی-حقیقتن

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

 

خدا کند-ای کاش

مال دنیا

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

حمله گرفتن-غش کردن

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

پوست کنده-رک و بی پرده

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

بردن از رو- از رو بردن

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
به حساب-مثلا-یعنی
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

چشم گود شدن-لاغر شدن

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بی‌جلا و جلوه شدن

دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

آب شیراز-شراب

دور از شما ب-لانسبت

پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن
آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

 
حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

دق دلی-دق دل

تاب بازی-بازی کردن با تاب

پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن

 

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

تره بار-میوه ها و سبزی ها

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

ته بر کردن-از ته بریدن

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد
چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب
راسته بازار-بازار راست و مستقیم
خِفت-نوعی گره

دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن

بقچه بندی-ران چاق

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

چرند اندر چرند-پرت و پلا

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

آکله فرنگی(سیفلیس)

بی جا-نامناسب-بی مورد

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

 

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

خودخوری-حالت خودخور

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

آماده‌باش(حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر)

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

خیابان گز کردن-ول گشتن

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

با محبت-زود جوش و مهربان

خونسرد-آرام-بی خیال
چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

چار دستی-قمار چهار نفری