آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

دیر فهم-کند ذهن-کودن

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

زار زدن-سخت گریه کردن
چُس افاده-افاده ی بی جا
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن
خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
بَزک-آرایش-چسان فسان

ادرار کوچک-شاش

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

ارزانی(بخشیدن، دادن)

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

 

زیر جلکی-پنهانی

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

 

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

 

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

تا-لنگه-همتا

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

 
حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

افتادن بچه-سقط شدن جنین

دستِ چپ-سمت چپ

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)
پورت-سر و صدا-داد و فریاد

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

تپل-چاق-گوشت آلود

پا به پا شدن-تردید داشتن

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

 

بی اختیار-بدون اراده و تصمیم

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

دال-خمیده-کج

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

چانه-گلوله ی خمیر نان

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن
از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

آکله فرنگی(سیفلیس)

ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

چینی بند-چینی بند زن

تخت سینه-وسط سینه

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

دست دادن-پیش آمدن

آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن

دق دلی-دق دل

 

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

 

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

آهو چشم-معشوق-شاهد

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

بار سرکه- ترش ابرو

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

پیش کردن-راندن به جلو

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

چینی بند-چینی بند زن

خاله خرسه-دوست نادان

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

الانه(همین حالا، هم اکنون)

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

بدک-نه چندان بد

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

چار نعل-به سرعت-به تاخت

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

حاشیه دار-کناره دار

 
خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
دیر فهم-کند ذهن-کودن

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

بی مخ-بی عقل-شجاع

آمدن-آغاز به کاری کردن

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

بد شیر-متقلب-بد جنس

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال
به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

چَکی-وزن نکرده-یک جا

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
حمامی-گرمابه دار

ادا اصول(ادا اطوار)

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

الحق و الانصاف(انصافن، حقن)

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب
آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)

تپل-چاق-گوشت آلود

جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

آبدار-سخت-شدید-سنگین

 

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

ذلیل مرده-ذلیل شده

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

چسی درکن-آدم پر مدعا

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

چقال-مهمل بقال

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

بازرسی-بررسی و کنترل

خسارت دیدن-زیان دیدن
دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

خیک محمد-آدم چاق و فربه

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

 

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

بر پا شدن-ایجاد شدن

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

چنگ انداختن-چنگ زدن

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو
جهیزیه-نگا. جهیز

امن و امان(بدون بیم و هراس)

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

دارا-ثروتمند

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

دوام آوردن-استقامت کردن

آجیل مشکل‌گشا(آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند)

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

تیر کردن-نشان کردن
دو به هم زنی-دو به هم اندازی

ابریشم-زن نوازنده-مطرب

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

آتشی-تندخو-زودخشم

چشمداشت-توقع-انتظار

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

بد زبان- بد دهن

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

آواز کوچه‌باغی-آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند

خودفروش-فاحشه-خائن

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

 

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

ارباب حجت-اهل منطق

 

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن

خاطر داشتن-به یاد داشتن

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند
بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد
آخرین تحویل-قیامت
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
تشریف داشتن-حضور داشتن

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

 

توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

بقچه بندی-ران چاق

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

آبِ دندان(حریف ساده)

دک و دهن-دک و پوز

خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

 

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن
بی جا-نامناسب-بی مورد

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی
حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر
پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

اُرُسی(کفش)

چال-گودی-حفره
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

دولابچه-کمد کوچک

روان کردن-از بر کردن

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

پابوسی-زیارت

دق دلی-دق دل

 

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

چرس رفتن-حشیش کشیدن

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

ابرو انداختن(ابرو آمدن)

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

جزغاله-سوخته-زغال شده

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

پرداختی-مبلغ داده شده

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

دهن-واحد آواز خواندن

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

چنار عباس علی-متلک بد

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

 

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

دم کار گرفتن-به کار واداشتن

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

 

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

چپه-کجی به یک سمت

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

ته نشین شدن-رسوب کردن

دو به هم زن-دو به هم انداز

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)
دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

آفتاب‌زردی(غروب آفتاب)

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف
دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی
چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

آزگار-زمان دراز

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن
آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

ترش کردن-عصبانی شدن

 

دور و دراز-فراخ و وسیع

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)

چروکیدن-چین دار شدن

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

 
ابرو انداختن(ابرو آمدن)

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

دلداری دادن-تسلی دادن
دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
خِطَب-جزیی از جهاز شتر

خاکروبه-زباله-آشغال

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

چرند-حرف پوچ و بی معنی

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

آزگار-زمان دراز

تلخه-تریاک-سوخته

 

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

چشم کردن-چشم زدن

استخوان‌دار-محکم-بااراده

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

چُغُل-سخن چین

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن
خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن

دست علی به همراه-علی یارت باد

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

چس خوری-خست-بخل

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

رومیزی-منسوب به میز

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

 

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

 

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد
روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم
خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

اُتُل-شکم-اتوموبیل

 

جای سفت-وضعیت سخت

دلبخواهی-دلبخواه

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

 

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

 

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن

دو جین-دوازده تا

زُل-خیره

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

جا نیاوردن-کسی را نشناختن
آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

پت و پاره-ژنده-فرسوده

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

جان کلام-اصل مطلب

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

 

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

خاور زمین-قاره ی آسیا

چپو شدن-غارت شدن

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

تو دوزی-دوختن از درون

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

چلاق شده-نوعی نفرین است

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

 

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

باربند-جای نهادن و بستن بار

دک و دنده-بالا تنه

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

 

آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)

آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

 

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

پینکی رفتن-چرت زدن

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

درخت اگر-امید پوچ و واهی

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

تپه ماهور-زمین ناهموار

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

خرس-چاق و درشت-تنومند

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

اسیر خاک-مرده-تن‌پرور

خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

چک و چانه-کنایه از دهان

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی

دومندش-دوم از آن

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

چفت کردن-با زنجیر بستن

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

 

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

خاک بر سری-بی آبرویی

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

دور برد-دارای برد زیاد

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

ته آواز-صدای نسبتن خوب

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن

راست راستی-حقیقتن-واقعن

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

 

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

چراغانی کردن-جشن گرفتن

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
آخرین تحویل-قیامت
اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

 

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

جار-چلچراغ-شمعدان

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

دزدیده-دزدکی

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

 
خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

پر بدک-خیلی بد

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

دک کردن-از سر وا کردن

تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

 
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

حق-باج سبیل-رشوه

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

دست علی به همراه-علی یارت باد

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده
خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

چین خوردن-چروک شدن

از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

 

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

بی جا-نامناسب-بی مورد

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

 

جز زدن-ناله و زاری کردن

رنگ-حیله-نقشه-تدبیر

آبِ کبود-آسمان

دور تسبیح-بسیار و بی شمار

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

 

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

 

راپرت-گزارش-خبر

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن