رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن

به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری
بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

رج کردن-رج بستن

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

زبیل-آشغال-زباله

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

 

بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن

راه راه-دارای خطوط موازی

پامال شدن-از بین رفتن

آخرین تحویل(قیامت)

آمدن-آغاز به کاری کردن

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

آل آروادی(زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار)

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

چار میخ-اذیت و آزار سخت

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است
دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

دست بالا-حداکثر

پزا-زود پخت شونده

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

خط افتادن-خراش افتادن
بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
آب آتش مزاج(می سرخ)

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

 

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه

آن سفر-آن بار-آن دفعه

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

 

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

 

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

پشتی-بالش-حمایت

زهره دان-کیسه ی صفرا

آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

بپا-مواظب باش-متوجه باش

پیله-مو

دستی-به عمد-از روی تعمد

خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

 

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

رودل-سنگینی معده
زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

دک و دهن-دک و پوز

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

چایمان-سرما خوردگی
حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

ریش شدن-ریش ریش شدن

 

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

خرده خرجی-خرج های اندک

خاله بی بی-نوعی آش

پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

بچه ی-اهل ِ

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

خم گرفتن-فنی از کشتی

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

چشم واسوخته-چشم برتافته

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

حرص خوردن-عصبانی شدن

 

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

زبان تر کردن-سخن گفتن

پیگرد-پی گیری-تعقیب

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

درب و داغان شدن

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

 
 

برزخ شدن-ناراحت شدن

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

 

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

خِل-خلط بینی

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

خروس خوان-هنگام سحر

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

دمرو-کسی که دمر خوابیده

اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

رنگ-حیله-نقشه-تدبیر

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

دلمه شدن-بسته شدن

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

خیس شدن-تر شدن

ذلیل مرده-ذلیل شده

خارشک-مردم آزار-سادیست

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

تمام و کمال-کامل-به تمامی

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

ته نشین شدن-رسوب کردن

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

اجل معلق-مرگ ناگهانی

دست تنها-بی یار-تنها

خشک و خالی-مختصر و ناچیز
پاره آجر-شکسته ی آجر

خونسرد-آرام-بی خیال

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)
افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

بد قدم-نامبارک-بد شگون

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

بلند بالا-قد بلند

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

چاخان پاخان-دروغ

خوش منظره-خوش نما-زیبا

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
 

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

بازداشتی-زندانی موقت

بد قدم-نامبارک-بد شگون

بچگی کردن-بیخردانه

آب شیراز(شراب)

 
توالت رفتن-به دستشویی رفتن

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

دمدمی مزاج-دمدمی

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

 

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

جَفت-چوب بست انگور

چیز دار-ثروتمند

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

چرمی-از جنس چرم

 

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

آبِ دندان(حریف ساده)

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

آوار شدن سر کسی-بی‌خبر نزد کسی در آمدن

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

بامبه-توسری

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی

حشل-خطر

 
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

 

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن)

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن
خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

دست باف-بافته با دست

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

 

چرک و خون-چرک آلوده به خون

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

 

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

زُل-خیره
خیط کردن-نگا. خیت کردن
باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن
حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله
خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند

بازار کوفه- بازار شام

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

 

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

بی جا-نامناسب-بی مورد

الابختکی-اتفاقی-تصادفی
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

چین چینی-پر چین

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

تره بار-میوه ها و سبزی ها

پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف

پُر توپ-خشمگین
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

بی همه کس-بی پدر و مادر

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

با خدا-خداشناس-مومن

بچه افتادن-سقط شدن جنین

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

دست آموز کردن-تربیت کردن

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

 

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

چیز خور-مسموم شده

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

بی سیرت-بی آبرو

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

پر افاده-متکبر-مغرور
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

خبر گرفتن-پرسیدن

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

 

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

پُر کار-فعال-با پشتکار

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

این نوشته را هم از دست ندهید :   زیزالی اولین سایت رایگان درج آگهی برای ایرانیان خارج از کشور

اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

خواربار-ارزاق-خوراک

پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

زیر گرفتن-زیر کردن

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی
آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
پاتال-سالخورده-پیر

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن

دلسوز-غمخوار

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست
دوری-ظرف غذاخوری پهن

آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

 

دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

بی قواره-بد شکل

آدم ثانی-حضرت نوح

 

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

دراز کش-افتاده-خوابیده

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

 

دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود

حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

 

بلا نسبت-دور از جانب شما

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
دله دزدی-عمل دله دزد
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

جَخت-متضاد صبر

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

پله خوردن-دارای پله بودن

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

 

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن

دست مزد-اجرت-مزد کار

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
از ته دل-از سر صدق و صفا
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

انداختنی(جنس نامرغوب)

چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

چغندر پخته-لبو

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

چارقد-روسری زنانه

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

ختم شدن-پایان گرفتن

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

 

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

خبرکش-سخن چین

خطایی-نوعیز آجر

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

بُراق-خشمگین-عصبانی

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

خاکه-خرده ی هر چیزی

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

زیر دست-تابع-فرمان بردار

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

آن سفر-آن بار-آن دفعه

 
حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

از زبان افتادن(لال شدن)

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

 
دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

چشم کردن-چشم زدن

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

آهوی خاور(آفتاب)

رفتگر-سپور-آشغالی

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

 

پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

دق مرگ-دق کش

از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

اتر خان رشتی-آدم پرافاده

د ِ-زود باش!

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

تک و دو-دوندگی-درماندگی

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

درد گرفتن دل از اسهال

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن
اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

 

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

دست تنها-بی یار-تنها
بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

دریافتی-حقوق

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

پول و پله-پول

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

زبر-خشن-غیر لطیف
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
افتاده-فروتن-متواضع

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

حمله ور شدن-یورش بردن

خوب-کافی-بسیار

 

تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان

پشت سر هم-پیاپی متوالی

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری
دال به دال-پشت سر هم

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

جُستن-چیز گمشده را یافتن

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

از دست دادن(گم کردن)

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

تخته پوست-زیرانداز پوستی

داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

دست اول-نو و تازه

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

آتشی(تندخو، زودخشم)

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

چپ دادن-رد کردن

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

زندگی-مال-وسایل کار و خانه

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد
چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن
دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

 

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

زبان نفهم-کودن-بی شعور

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

خوش رو-زیبا-خندان

 
پینکی رفتن-چرت زدن

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

پت پتی-موتور سیکلت

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

جاده کشیدن-راه درست کردن

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

رم کردن-رمیدن-گریختن

زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

خدا به دور-پناه بر خدا

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

دو به دو-دو تا دو تا

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

خرناس-نگا. خُرخُر

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

پا پتی-پا برهنه

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

 

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

چار نعل-به سرعت-به تاخت

رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

دمرو-کسی که دمر خوابیده

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

پَتی-لخت-برهنه

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

دستِ راست-سمت راست

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام