منابع تحقیق درباره جهان اسلام، حکومت قانون، اتحاد اسلام

ارتباط سازمان یافته تنگاتنگی با یکدیگر ندارند؛ هر چند ممکن است بعضی آنها روابط و مراوداتی با یکدیگر داشته باشند؛ ولی این چنین نیست که کمینترن جهانی اسلام را تشکیل داده باشند. از طرفی روح واحد بیداری اسلامی احیای اسلام و رستاخیز اسلامی را در همه آنها میتوان یافت.
3 ـ 5 : گرایش و دورههای تاریخی جنبشهای اسلامی
اعراب، چون ایرانیان، از زمانی که با دولتهای اروپایی آشنا شدند، به عمق عقبماندگی خود و توسعه و پیشرفت اروپاییها پی بردند. تاکنون راه حلهای متعددی برای جبران این عقبماندگی ارائه شده است که یکی از آنها بازگشت به اسلام به مثابه دین و تمدن است. (عماره، 1980: 69) بر اساس نوع پاسخهای داده شده به علل عقبماندگی، آنها را به چهار گرایش تقسیم میکنیم. تذکر این نکته ضروری است که این تقسیمبندی پاسخهایی است که در گفتمان بیداری اسلامی از سوی اندیشمندان عرب مطرح شده و نتیجتاً ناسیونالیسم، سوسیالیسم و ایدئولوژیهایی از این قبیل را پوشش نمیدهد.
این گرایشها عبارتند از: الف تمدنگرا ـ عربگرا؛ ب تمدنگرا ـ اسلامگرا؛ ج اسلامگرایی سنتی؛ د اصولگرایی اسلامی.
بر اساس تقسیمبندی فوق، طهطاوی و خیرالدین تونسی (فرهنگ رجائی، 168:1381) از اندیشمندان عمده گرایش اول؛ سید جمالالدین اسدآبادی و تا حدودی محمد عبده از متفکران گرایش دوم؛ رشید رضا از سخن گویان اصلی گرایش سوم؛ حسن البنا و سید قطب و اخوان المسلمین از فعالان گرایش چهارمند.
به لحاظ تاریخی، هر چه به زمان حاضر نزدیک میشویم، گرایشهای اسلامی اصولگرا بر دیگر جریانهای فکری غالب شده، آنها را به حاشیه میراند؛ جهتگیری ضدغربی آن تشدید میشود، ویژگی مبارزهجویانهی آن آشکارتر میشود، و از دولتهای حاکم در جوامع اسلامی فاصله میگیرد، اندیشههای سلفیه در آنها قوت گرفته و از یک حرکت فکری به یک جنبش تودهای و سیاسی تبدیل میشود. در جریان این تحولات مسئله مهم، شکست اندیشههای قبلی است که موجب شکلگیری اندیشههای اصولگرا شده است.
3 ـ 5 ـ 1: گرایش تمدنگرا ـ عربگرا
اولین موج بیداری اسلامی نوگرا از طهطاوی در مصر و خیرالدین پاشا تونسی در تونس آغاز میشود. طهطاوی اندیشه خود را بر این محور استوار میکند که مسلمانان برای ترقی چارهای جز دستیابی به علم اروپایی ندارند. (عنایت، 34:1363)
طهطاوی با ستایشی فراوان از اروپا یاد میکند و نهادهای سیاسی آن را تحسین میکند. وی اصولاً از غرب و عامل استعمار به عنوان عامل عقبماندگی جوامع اسلامی غافل است. اما در پاسخ به این که چرا گرایش وی را گرایش تمدنگرا ـ عربگرا مینامیم، باید گفت که طهطاوی در اندیشه ترقی اعراب و به طور محدودتر مصر است.
خیرالدین تونسی از طهطاوی هم فراتر میرود؛ هر چند که بنیادهای اصلی اندیشه وی نیز همانند طهطاوی است. او نظرش را بر دو استدلال متکی کرد: نخست آن که فقه اسلامی اجرای اصلاحات برای تقویت و بهبود زندگی اقتصادی و فرهنگی را قدغن نمیکند و دوم آنکه از آنجا که تمدن اروپا بیشتر بر پایه چیزهایی قرار دارد که اسلام در گذشته به آن داده است، این وظیفه مسلمانان است که آن را بازگردانند. (شرابی،20:1384)
به طور کلی، میتوان گفت که گرایش تمدنگرا ـ عربگرا دارای ویژگیهای زیر بود: (حنفی،20:1980)
1 ـ اصالت و برتری تمدن غرب را پذیرفته بود و مسلمانان را دارای این توانایی میدانست که در کسب فناوری و تمدن غربی موفقند، زیرا علم غربی را همان علوم اسلامی میپنداشتند.
2 ـ هر دو نماینده برجسته این گرایش از مقامات دولتی بود و اخذ تمدن و نهادها و فناوری غربی و ترقی مسلمانان را وظیفه دولت به شمار میآورند. به همین سبب اصولاً حرکت آنان یک جنبش تودهای سیاسی نیست و ملت نیز مخاطب اول آنان نیست.
3 ـ روش و منش آنان اصلاحگر است و به دنبال اصلاح نهادهای سیاسی ـ اجتماعی جوامع خود با استفاده از تجارب و نهادهای اروپاییاند.
4 ـ این گروه اصولاً به احتمال تضاد اسلام و تمدن اروپایی نمیاندیشند، زیرا آنان یقین دارند که اساساً تمدن اروپایی برگرفته از اسلام و علوم اروپایی ترجمه علوم اسلامی پیشین است. بنابراین، هدف آنان تعیین معیاری بود که در اخذ تمدن از اروپا به کار آید و “از نظر آنان تنها بهسازی” نهادهای غیردینی ضرورت داشت.
5 ـ آنان اندیشه وحدت امت اسلام را ندارند. نگرش آنان کاملاً محدود به وطن خود است و حتی زمانی که از وطن عربی هم سخن میگویند، مرادشان همه ممالک عرب زبان نیست، بلکه دقیقاً منظور مشخصی دارند که برای نمونه طهطاوی وطن عربی را مصر میداند.
3 ـ 5 ـ 2 : گرایش تمدنگرا ـ اسلامگرا
بین این گرایش و گرایش اول اشتراکاتی وجود دارد. در واقع نسل دوم از منادیان بیداری اسلامی را میتوان “تمدنگرا ـ اسلامگرا” نامید، که چهره بارز آن سید جمالالدین اسدآبادی و شیخ محمد عبده است. با این تفاوت که سیدجمال به نسل اول نزدیکتر است و عبده به نسل سنتگرای پس از خود نزدیکتر است. باید گفت که اصلاحگری سید جمال ابعادی مختلف دارد، اما روح اصلی اصلاحگری سید جمال در جهان اسلام “تجدد” است. سید به دنبال این است که جهان اسلام و مسلمانان را با دوران جدید، ویژگیها و عوامل شکلگیری آن آشنا کند و شرایطی را فراهم کند که مسلمانان نیز در این دنیای جدید و تمدن آن سهمی به دست آورند و با اتکا بر عناصر اصلی آن یعنی علم و عقل و دیگر عناصر آن از جمله نهادهای سیاسی دموکراتیک بر قدرت خود بیفزایند. شاید از این منظر بتوان گفت که دغدغه اصلی سید دغدغه هویتی نیست، بلکه این است که چگونه میتوان به جهان اسلام قدرت بخشید. به اعتقاد سید، تمدن جدید و مدرن غرب، بر اساس اصول اسلامی پدید آمده است؛ در این جا سید جمال، بر خلاف عربگرایان تمدنگرا، بر دو فرض اساسی تأکید میکرد: نخست نقش ناگزیر دین در زندگی ملتها و دوم، نیاز به نهادهای جدید و مهارتهای فنی برای برآوردن خواستهای زندگی جدید. (خسروشاهی،134:1381)
دو هدف اصلی سید جمال، یعنی تحقق وحدت اسلامی و مبارزه با سلطه غرب، از نقاط تمایز اندیشه وی از نحله تمدنگرایان عربگرا بود. در نظر سید جمال، جهان اسلام کلیتی یکپارچه بود که در صورت انسجام و وحدت آن، مسلمانان میتوانستند در مقابل سلطه اروپا مقاومت کنند. درک سید از اروپا و رفتار آن، بسیار عمیقتر از نحله پیشین بود. اگر چه سید تمدن و ترقی اروپا در علم و صنعت را به رسمیت میشناخت، ولی به سلطه آن در جهان اسلام هم حساسیت بسیاری داشت و در نتیجه بخش عمده توان خود را صرف مبارزه با آن کرد که در این مبارزه گاه مخاطبان وی دولتهای اسلامی بودند و گاه ملل اسلامی و همین امر موجب شد که حرکت سیاسی جنبه یک جنبش سیاسی و تودهای را نیز به خود گرفته و از اندیشههای صرفاً اصلاحی نحله پیشین فراتر رود و حتی در مورد ایران، جنبه انقلابی گرفت و علما و ملت را به انقلاب علیه استبداد ناصرالدین شاه فراخواند و در عثمانی نیز در نهایت موجب مخالفت سلطان عثمانی و احتمالاً مرگ وی به دست عوامل باب عالی شد. نکته اساسی دیگر اندیشههای نوگرایانه سید جمال این بود که در عین این که آشکارا مسلمانان را به مقاومت در برابر سلطه اروپا بر سرزمینهای اسلامی تحریک میکرد، با تأکید بر اقتباس از دستاوردهای علمی و صنعتی غرب، تقلید از غرب را رد میکرد. به همین علت هم از روند موجود در جوامع اسلامی انتقاد میکرد. (همان: 121)
در مجموع، میتوان محورهای اصلی نحله تمدنگرایی ـ اسلامگرایی را تأکید بر اصالت عقل و علم، توانایی اسلام در تمدنسازی و افزایش اقتدار مسلمانان، یگانگی و اتحاد اسلامی و مبارزه با سلطه اروپا دانست که در گذر زمان شکل گرفته و دچار تحول شدند.
3 ـ 5 ـ 3 : گرایش اسلامگرایی سنتی
اگر تمدنگرایان اسلامگرا، احیای اسلام را در احیای علمی، جذب تفکر نوین و استفاده از دستاوردهای فناوری اروپایی در جوامع اسلامی میدانستند، اسلامگرایان سنتی و متفکر برجسته آن، رشید رضا که ادامه دهندگان سلفیه هستند، احیاگری اسلام را در بازگشت به روش و سیره “بزرگان اسلام” میدانستند. میتوان گفت که ناکامی دولتهای اسلامی در تحقق اندیشههای نحلههای پیشین، در جذب دستاوردهای علمی و سیاسی تمدن نوین و بر عکس، افتادن در دام قهقرایی شدیدتر “تمدن و ترقی”، سنتگرایان اسلامی را نسبت به تهدید غرب و از دست رفتن هویت اسلامی، دچار نگرانیهای شدیدتری کرد و اسلامگرایی سنتی پاسخی به این نگرانیها بود.
هرایر دکمجیان، سید جمال، عبده و رشید رضا را در درون گرایش سلفیه مورد مطالعه قرار میدهد، در حالی که این تلقی خطایی آشکار است. اندیشه اسلامگرایی سنتی از نوگرایان فاصله میگیرد و به محافظهکاری تمایل پیدا میکند. نوگرایان در پی اصلاح و تطبیق اسلام با مقتضیات جدید بودند، در حالی که محافظهکاران سخت به سنتهای اسلامی پایبند بوده نسبت به نفوذ فرهنگی و تهدید سیاسی غرب واکنش نشان میدهند. مجید خدوری به درستی رشید رضا را در چارچوب گرایشهای سنتگرا بررسی میکند که با رنگ و لعاب نوگرایی پوشش داده شده است. رشید رضا گرچه به ظاهر نوگراست، اما نمایانگر پیوندی درونی با سنتگرایی بود، سلفیگرایی رشید رضا موجب تمرکز افراطی او بر احادیث شد که افزون بر این که نشاندهنده ماهیت سنتی اندیشه او است، مانع از دستیابی او به یک جهانبینی گستردهتر شد و همین امر هم او را از اندیشههای وحدتگرایانه سید جمال دورتر کرد و گرایشهای ستیزهجویانه وی درباره شیعه را، که یادآور ستیزهجویی سلفیه بود، موجب شد.
به هر حال، اندیشه سیاسی سنتگرای رشید رضا، به جای تأکید بر حکومت قانون، آزادی و مشروطه که در اندیشههای نوگرایانه طهطاوی و سید جمال بر آن پافشاری میشد، به دنبال بازسازی نظام اسلامی بود که به آن عناصری از آرمانگرایی صدر اسلام که به پیشداوریهای دنیوی، نژادی، فرقهای آلوده نشده افزوده میشد. (خدوری،30:1378)
رشید رضا معتقد است که غرب برای طی کردن مراحل پیشرفت، اصولی را به کار گرفت که اسلامی هستند، حال آن که خود مسلمانان این اصول را رها کردهاند. اگر چه رشید رضا در رهیافت سنتگرای خود چندان به غرب نپرداخته است، ولی از خط فکری وی معلوم است که رویکردی ستیزهجویانه نسبت به غرب دارد و از آن خوشبینیهای موجود در گرایش تمدنگرا ـ عرب گرا اثری به چشم نمیخورد. ( Houran, 1962: 239)
حسن حنفی کارنامه رشید رضا را اینگونه خلاصه میکند: رشید رضا پس از آن که عمری را در اصلاحگری و نواندیشی و ترقیخواهی گذرانده بود، خود را از تأثیر طلایهدارانی چون طهطاوی و سید جمال و نیز عبده رها ساخت و به دامن محمد بن عبدالوهاب پناه برد که او را به ابن قیم جوزیه و ابن تیمیه و سپس به احمد بن حنبل میرسانید. وی به جای میل به شیوههای مدنیت نو و همگامی با تحولات زمانه، فرو بستگی و هجوم به غرب را ترجیح داد. (حنفی،20:1980)
3 ـ 5 ـ 4: گرایش اسلامگرایی اصولگرا
ژاک برک در تحلیلی که از اصولگرایی اسلامی دارد “ناتوانی کشورهای اسلامی را در ارائه مدلهای متناسب با عصر تکنیک و تمدن در قرن بیستم، زمینهساز افراطی شدن آنها میداند. وی مهمترین علت درونی را توقف اجتهاد و سرکوب حرکتهای اصلاحی به نام مبارزه با بدعت میداند.” در واقع، این شکست ها، در کنار ناتوانی در اجرای اصلاحات، به عنوان یک تراژدی غمبار، روح اعراب را آزرده ساخته است و آنان را در طیفی از انفعال تا تندروی سیاسی سرگردان ساخته است.
حسن البناء، بنیانگذار اخوانالمسلمین، درباره اصلاحگران اسلامی چنین نظر میدهد: اسدآبادی فقط یک فریاد هشدار برای مشکلات است و شیخ محمد عبده فقط یک معلم و فیلسوف و رشید رضا فقط یک تاریخ نویس و وقایع نگار است، در حالی که اخوانالمسلمین به معنی جهاد، تلاش و کار است و فقط