تحقیق رایگان با موضوع پژوهشگران، جهان اسلام، الکساندر ونت

هم میپذیرند و به تعبیر دیگر، پلی هستی شناختی میان دو جریان مادیگرا و معناگرا برقرار میکنند. در مقابل جریان اصلی در روابط بینالملل که هویت کنشگران را در نظام بینالملل مفروض و ثابت قلمداد میکنند، سازهانگاران “برساخته بودن” هویت کنشگران تاکید داشته و اهمیت هویت را در خلق و شکلگیری منافع و کنشها میدانند. کنشگران از این منظر به شکل اجتماعی قوام مییابند و هویتهای آنها محصول ساختارهای اجتماعی بینالاذهانی است. (مشیرزاده،176:1383)
به طور خلاصه میتوان گفت که سازهانگاری مبتنی بر سه فرض هستیشناسی است:
1- برساخته بودن هویت و اهمیت ساختارهای معنایی و فکری در آن.
2- رابطه متقابل میان کارگزار و ساختار.
3- نقش هویت در شکل دادن به منافع و سیاستها.
ـ برساختگی هویت: هویت، فهم از خود در رابطه با دیگران معنا میشود. هویتها شخصی یا فردی نیستند و اساساً مفهومی اجتماعی به حساب میآیند و در تعامل کنشگر با دیگران و در رابطه با دیگران تعریف میشوند. هویتهای سیاسی نیز پیوسته و وابسته به تعامل کنشگران سیاسی با دیگران در چارچوبی غالباً نهادی است. از آنجا که هویت دولت و هویت ملت در رابطه با دیگر ملتها و دولتها شکل گرفته و تعریف میشود، هویت کنشگران سیاسی نیز در روابط آنها با واحدهایی که خارج از مرزهای سرزمینی آنها قرار دارند، تعریف میشود.
در این رابطه، ونت نیز صراحتاً اشاره میکند که هویتها و منافع دولتها در تعامل با یکدیگر شکل میگیرند. ونت با پیروی از استاد خود، اونف معتقد است که هویتها و منافع، برساختههای اجتماعی بوده و از طریق شناخت بینالاذهانی شکل گرفته و حاصل فرآیند تعامل میباشند. (ونت، 1384: 330)
ـ ارزشها عبارتند از معتقدات مردم جامعه در باب نیک و بد، درست و نادرست و آنچه که باید باشد و آنچه که نباید باشد. این ارزشها نقش بسیار عمدهای در زندگی اجتماعی ایفا میکنند؛ اکثر روابط اجتماعی فقط بر واقعیات تحققی و عینی استوار نیستند، بلکه افزون بر آنها به داوریهای ذهنی تکیه دارند. (دوورژه، 1377: 19) منظور از نظام ارزشی، مجموعهای از ارزشهای مرتبط به هم است که رفتار و کارهای فرد را نظم میبخشد و غالباً بدون آگاهی فرد شکل میگیرد؛ به عبارت دیگر، ترتیب هرمی مجموعهای از ارزشهایی است که فرد یا افراد جامعه به آن پایبند هستند و بر رفتار افراد بدون آگاهی آنان حاکم است. (محمدخلیفه، 75:1378)
ـ ماده، معنا: تمایز بین ماده و معنا، ریشه در تفاوت واقعیت مادی و اجتماعی دارد. در حالی که روش شناخت واقعیت مادی مشاهده طبیعی است، واقعیت اجتماعی را نه با تبیین صرف بلکه باید با تفسیر درک کرد. معناها در حیات اجتماعی اهمیت هدایتکننده (نه تعیینکننده) دارند؛ چون بازیگران، رفتار خود را براساس معنایی که سایر کنشگران برای آنها دارند تنظیم میکنند. این معانی، داده شده و ازلی نیستند بلکه بر اثر تعامل به وجود میآیند. (نصری، 731:1385)
ـ ساختارهای ذهنی شامل مجموعه باورها، تصورات، طرحهای کلی ذهنی و ایدئولوژی است که در جامعهای خاص گسترش یافتهاند و طرز تفکر یا روحیه آن جامعه را تشکیل میدهند. پس این ساختها به منزله مجموعه ابزاری ذهنی هستند.(بیرو،232:1370) از دیدگاه سازهانگاری، ساختارهای فکری و هنجاری به اندازه ساختارهای مادی در سیاست مؤثر هستند؛ زیرا ساختارهای ذهنی بر هویت کشورها و به تبع، منافع و رفتار آنها تأثیرگذارند و منافع را تعریف مینمایند. در واقع، قدرت توان تأثیرگذاری بر ذهن و روان افراد است و ذهنیت افراد قدرت را تعریف میکند و ادراکات و تصورات هستند که واقعیت را میسازند. (هادیان و گل محمدی، 1383: 273)
از نظر سازهانگاران حیات اجتماعی را نمیتوان در ابعاد مادی محدود ساخت، بلکه کنش انسانی و معنای اجتماعی است که به شرایط و چارچوبهای مادی شکل میدهد. بنابراین داشتن گامی فراتر از برداشت محدود مادیگرایانه از ساختار، عبارت است از نشان دادن این مسئله که اشخاص براساس معانی خصوصی عمل میکنند که نسبتاً مستقل از شرایط مادی است. به باور ونت، بازیگران چیزها را معنا میکنند و رفتار خود را براساس ادراکی که از آن چیز دارند تنظیم مینمایند. (Howard, 2005:125)
میتوان اینگونه نتیجه گرفت که عوامل مادی و معنایی ـ ذهنی از جمله باورها، آرمانها و هنجارها عامل شکلگیری هویت در یک روند تعاملی هستند. بحث این است که معنا به ماده هویت میبخشد و ماده، هنجارها را قوام میبخشد و هویتها به واسطه نقش، منافع را شکل میدهند و منافع سرچشمه، استراتژیها، رفتارها و اقدامات میباشد.
از منظر سازهانگاران در ماهیت هویت، نوعی پارادوکس وجود دارد؛ زیرا هویت همواره حاصل عناصری ایستا و پویاست که در شبکه معنایی در شرایط برتری و استیلا، مفاهیم خودش را به درون شبکه معنایی دیگر میفرستد و آن را دچار تعارض میکند و منجر به فروپاشی هویت و جایگزینی آن توسط هویتی جدید میگردد. (امیری، 1387: 21)
در اینجا خلاصهای از تئوری سازهانگاری از دید سه اندیشمند برجسته این مکتب بیان میکنیم:
راگی سازهانگاری اجتماعی را آگاهی بشری و نقشش در امور بینالملل میداند که متکی بر بعد بینذهنی کنش بشری است. وی بیان میکند که هویتهای بازیگران و منافعشان از لحاظ اجتماعی ساخته شدهاند و حقیقتهای اجتماعی برای دوامشان نیاز به نهادهای بشری (پول، ازدواج، حاکمیت و غیره) دارند.
تاهامو، سازهانگاری را چارچوبی برای تحلیل روابط بینالملل میداند که ریشهاش به جامعهشناسی بر میگردد و دارای فرضیات مشترکی با مکتب انگلیسی است. (لیتر، 1386: 20) در این رهیافت دولتها را به مثابه موجودات اجتماعیاند که رفتارشان از قواعد، هنجارها، نهادها و هویتها مشتق شده است. وی سازهانگاری را به عنوان یک آلترناتیو تئوریکی در مطالعه روابط بینالملل میداند.
ونت در تئوری اجتماعی سیاست بینالملل بیان میکند که تعامل میان بازیگران بستگی به ساختار دانش سیستم بینالملل دارد. دانش را به عنوان فرهنگ و معانی مشترک تعریف میکند. تاثیر و هستی فرهنگ جدا از عقاید اشخاص نمیتواند باشد اما در عین حال به آنها نیز محدود نمیشود، بلکه بستگی به چگونگی مفهومسازی دیگران دارد. ونت به سه سطح کلان از ساختارهای دانش یا فرهنگ به نامهای هابزی، کانتی و لاکی اشاره میکند. رفتار دولتها در سیاست خارجی بستگی به نوع فرهنگی است که در خود درونی کردهاند. در فرهنگ هابزی تلاش برای پیروزی و تخریب دیگران وجود دارد، تاکید زیادی بر فاکتورهای نظامی دارد و اگر جنگی هم رخ دهد دولتها زورشان را محدود نخواهند کرد.
در فرهنگ لاکی دولتها علیرغم تضادهای که دارند به حاکمیت هم احترام میگذارند قدرت نظامیمهم است اما یک اولویت نیست. در فرهنگ کانتی دولتها منازعات خود را بدون جنگ و خونریزی حل و فصل میکنند و دولتها به صورت تیمیعمل میکنند. دولتها بر حسب نوع درونی کردن این فرهنگها در خود رفتار متفاوتی را درسیاست خارجی اتخاذ میکنند. (ZehfassMaja, 2002: 157) و به تبع وضعیت نقش آنها نیز متفاوت خواهد بود.
به نظر ونت (ونت، 1385: 227) سازهانگاری یک تئوری ساختاری از سیستم بینالملل است که:
1- دولتها واحدهای اصلی تحلیل کردن تئوری سیاست بینالملل میباشند.
2- ساختارهای اساسی در سیستم دولتها بینالذهنیاند.
3- هویتها و منافع دولتها توسط ساختارهای اجتماعیشان و در فرایند تعامل ساخته میشوند.
4- ساختار و کارگزار به صورت متقابل بر هم اثر میگذارند.
مهمترین تاکید ونت بر هویت میباشد که در فرایند تعامل بین دولتها ایجاد میشود.
در نهایت دیوید پاتریک هاگتن (Houghton, 2007: 24-45) اشتراکات میان شاخههای مختلف سازهانگاری به صورت زیر بیان میدارد:
1- اولین اشتراک تفاوت میان حقایق تاسیسی و مفروض است، اینکه مسائل اطراف ما بستگی به عقاید ایدهای ما به آنها دارد. تقریبا تمام سازهانگاران به فاکتورهای ایدهای در تعیین حقایق اجتماعی توجه دارند.
2- ساختار و کارگزار متقابلا ساخته میشوند و یکی بر دیگری برتری و تسلط ندارد.
3- ایدهها، هویتها منافع دولتها را شکل یا تکوین میدهند و تاکید خاصی بر ایدههای جمعی و هنجارها دارند.
4 چهارمین فاکتور مشترک را هویتها میداند که این مورد توسط انسانها و ایدههایشان ساخته میشود.
اندیشمندان سازهانگاری علاوه بر اشتراکاتی که بین آنها در زمینه تاکید بر فاکتورهای ایدهای و فکری وجود دارد اما در عین حال تفاوتهای نیز بین آنها وجود دارد که عمده این تفاوتها درتعیین سطح تحلیل این اندیشمندان میباشد و این امر باعث شده است تا شاهد شاخههای متعددی در این تئوری باشیم. برای مثال الکساندر ونت به اهمیت تعاملات دولتها روی سیستم بینالملل، کاتزنستاین به اهمیت هنجارهای ملی در سیاست بینالملل، توماس رایس به اهمیت هنجارهای فراملی (منطقهای و یا بینالمللی) در سیاستهای داخلی و توماس دایز به اهمیت اشکال حکمرانی (شبکهای، جامعه اقتصادی، دولت فدرال و همکاری دولتها) بر بازیگران سیاسی توجه اساسی دارند.
2 ـ 4: سازهانگاری و تحولات جهان عرب
امروزه بسیاری از پژوهشگران روابط بینالملل، دین را به عنوان عامل توضیحدهنده در رخدادهای جهانی پذیرفته و آن را عامل مهمی در سیاستگذاری میدانند و حتی برخی از نویسندگان و نظریهپردازان غربی، پس از اشاره به پیشینهی موضوع و تحولات جاری پیشبینی میکنند که یک جنبش جهانی و نیرومند به سوی حاکمیت دین در پیش است. این پژوهشگران برخلاف واقعگرایان، تنها به کارکردهای ابزارگونهی آن در سیاست خارجی بسنده نمیکنند، بلکه در وجه ایجابی به نقش مذهب به عنوان یک متغیر مستقل در ایجاد یکپارچگی ملی و عامل ثبات سیاسی بینالمللی میپردازند.
منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا به عنوان مرکز اندیشههای سیاسی جهان اسلام در دوران معاصر دچار تحولات ژئوپلیتکی زیادی شده است، که به شدت متأثر از ایدئولوژی حاکم بر آن است. از آنجا که سازهانگاری هنگام تبیین رفتار کنشگران بر اولویت متغیرهای غیر مادی و به طور مشخص هنجارها، هویت و ایدئولوژی تاکید دارد، میتوان با تأکید بر هویت و با استفاده از مفروضات هستیشناسی آن در تبیین چرایی تحولات خاورمیانه از آن بهره برد. از اینرو نقش اسلام و آموزههای آن به عنوان هنجارها و قواعد رفتاری در تکوین هویتهای منطقه نمایان میشود؛ و نفوذ و تاثیرگذاری اشکال هویت از جمله هویتهای مذهبی و یا قومی بر سیاستهای دولتهای خاورمیانه و یا تحولات داخلی این دولتها در عرصههای گوناگونی تبلور مییابد. و همچنانکه سازهانگاران بر این اعتقادند که هنجارها شکلدهنده قواعد هستند و از سوی دیگر ، هنجارها میتوانند ایجاد کننده و یا برهمزننده نهادها و ساختها باشند، این تلقی سازهانگارانه جایگاه و تاثیر هنجارهای دینی و منزلت ایدئولوژیک را در تحولات منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا در پذیرش و یا نفی حکومت ها را توضیح میدهد، چرا که عقاید، فرهنگ و سنتهای اسلامی در متن تاریخ و حیات جمعی مسلمانان در این مناطق شکل گرفته و در طی سالیان عدم توجه حاکمیتها در خاورمیانه عربی به خواست مبتنی بر هنجارها و ارزشهای نهادینه شده اسلامی مردم در این کشورها در کنار سایر عوامل بیرونی در شکلگیری و پیدایش نوعی جریان اصلاحدینی در جهان اسلام منجر شده که در دوران معاصر رویکردی متفاوت نسبت به فرد، جامعه و حکومت دارد. بر این اساس مذهب، عقاید، ارزش ها، نمادهای مذهبی و فرهنگ سیاسی ناشی از آن ممکن است مروج و الهام بخش رفتارهای سیاسی و انقلابی مردم در این مناطق باشد برای همین است که بسیاری از تحلیل گران از منظر سازهانگاری بستر اصلی ظهور و بروز انقلاب ها