تحقیق رایگان با موضوع مشارکت مردم، نقش برجسته، طبقه حاکم

وبر بود که میتوانست حدس بزند یک نظام دینی سنتی مانند اسلام ممکن است تجدید حیات پیدا کند و پیروانش به دنبال آن، حرکتی نو را آغاز کنند.” (الویری، 11:1390) تردیدی نیست که مطالعات موردی در جوامع اسلامی و مراکز تحقیقی به ویژه توسط جامعهشناسان مسلمان میتواند موجب تولید نظریههایی در این حوزه مهم شده و باب گستردهتری را دراین زمینه بگشاید.
در واقع، بیداری یا احیاگری اسلامی نوعیاصلاحگری دینی است، البته نه آن اصلاح دینی اتفاق افتاده در غرب. در اصلاح دینی به معنای غربی، دین به گونهای دستخوش تغییر و تبدیل قرار میگیرد و در پی آن، جامعه، دینی نمیشود بلکه دین به قلمرو شخصی رانده میشود و در این صورت، دین از عرصه حیات اجتماعی بیرون میرود، اما بیداری و احیاگری اسلامی، زنده داشتن انسان و حیات اجتماعی بر مبنای دین و به شیوه دینی است و به همین دلیل، باید غبار از سیمای دین زدوده شود و صورت و سیرت دین هویدا گردد که در نتیجه این اقدام، دین به عرصه حیات آدمی باز میگردد. به سخنی دیگر، بیداری اسلامی مهجوریتزدایی از دین یا بازپیرایی و واخوانی گزارهها و آموزههای اسلامی از اجمال و ابهاماتی است که بر سیمای دین نشسته است. بیداری اسلامی علی رغم تنوع گرایشها و زیرمجموعههای متفاوت، پیام واحدی به تاریخ، مخابره میکند که مضمون آن، این است که: ما دوباره برگشتیم تا دین را به عرصه زندگی فردی و بیشتر اجتماعی انسان بازگردانیم. این احساس و خودآگاهی، ترکیبی از دو حالت شرمندگی و عزم بازگشت به ارزشهای ناب و راستین گذشته دارد. شرمندگی در برابر عزتی که زمانی آن را در اختیار داشته و امروز مسلمین، فاقد آنند و دوم، بازگشت به اسلام به این معنا که عقبافتادگی ما ناشی از دور شدن از اسلام است. اگر بخواهیم دو عنصرشرمندگی و بازگشت را در یک عبارت، جمعبندی کنیم، میگوییم معنا و پیام بیداری اسلامی این است که به اسلام با همه جامعیت آن و با همه ابعادش بازگردیم تا عزت گذشته خویش را باز یابیم و یا به عزت بر باد رفته خویش دست یابیم. همانگونه که از معنایی که از بیداری اسلامی کردیم، هویداست، مراد از کلمه بازگشت، سیر ارتجاعی و معکوس در تاریخ نیست. یعنی مراد از بازگشت، بازگشت به گذشته و سیر قهقرایی در تاریخ نخواهد بود. بلکه منظور، بازگشت به اسلام، و توبه از کمتوجهی به اسلام و یا جبران عمل نکردن کامل به دین نبوی است. یعنی بیداری اسلامی مترادف است با این سخن که ما فاصله عظیمی در عقیده، اخلاق و عمل اجتماعی از مفاهیم و ارزشهای اسلامی گرفتهایم و برای جبران کوتاهیهای چند قرن اخیر، باید تلاش کنیم. مقام معظم رهبری در تعریف بیداری اسلامی میفرمایند:” بیداری اسلامی یعنی حالت برانگیختگی و آگاهی در امّت اسلامی که اکنون به تحولی بزرگ در میان ملتهای این منطقه انجامیده و قیامها و انقلابهایی را پدید آورده که هرگز در محاسبهی شیاطین مسلّط منطقهای و بینالمللی نمیگنجید؛ خیزشهای عظیمی که حصارهای استبداد و استکبار را ویران و قوای نگهبان آنها را مغلوب و مقهور ساخته است”. (آیت الله خامنهای،1390)
به بیان دیگر، بیداری اسلامی زنده شدن دوباره در پرتو اسلام اصیل و تجدید حیات اسلام، معنا میدهد که در پناه آن، استقلال،عدالت و همه آموزهها و ارزشهای متعالی الهی، بار دیگر زنده میشود و یا حیات مییابد.
جنبشهای اسلامی: حرکتهای اصلاحطلبانه مردمی و سازمان یافته خواهان تغییر وضعی مطلوب، مطابق با احکام و دستورات اسلام، در ابعاد فکری، اعتقادی، سیاسی و اجتماعی، از طریق شیوههای مسالمتآمیز در جوامع اسلامی هستند. گفتنی است اراده و اعمال اصلاحی، متضمن برخوردهای مختلفی میان مسلمانان اصلاحطلب و دیگران، در اشکال مختلف دولتی و غیر دولتی، در حوزههای ملی و فراملی است.(امیری،13:1388)
انقلاب: انقلاب بهعنوان “تلاشهای خشونتآمیز موفق و ناموفق به منظور ایجاد جامعهای آرمانی”، “هر نوع توسل به خشونت در درون یک نظم سیاسی برای جایگزینی قانون اساسی، حکام یا سیاستهای آنان با مصادیقی برتر”، “تغییر ناگهانی که در هر نظم اجتماعی، نهادی و سیاسی مستقر، تحت تأثیر نیروهای معمولا متشکل و برتر از نیروهای حافظ نظم موجود، و نه در جهت جابهجایی افراد، بلکه با هدف ایجاد یک نظام جدید، به وقوع میپیوندد”. (آقا بخشی، 313:1383) ولی تعریف جامعی که بتوان از انقلاب ارائه نمود عبارت است از: “انقلاب به آن پدیدهی اجتماعی گفته میشود که منجر به تغییر و تحول بنیادین و اساسی در زمینههای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و ایدئولوژیکی یک جامعه با مشارکت مردم همراه با خشونت گردد.”(همان،37)
بهار عربی: عنوان بهار عربی را عموما رسانههای غربی به کار گرفتند، که با الهام از “بهار پراگ” یعنی دوره کوتاه آزادیهای فردی و اجتماعی در کشور چک و اسلواکی در سال 1968 بود. این مفهوم به صورت سنتی سه ویزگی را به اعتراضات و قیامهای کشورهای اسلامی نسبت میداد :
1 ـ کوتاه بودن دوران این قیامها و خیزشها.
2 ـ گرایش این قیامها و خیزشها به آزادیهای غربی و نظام لیبرال و دموکراسی.
3 ـ نفی ماهیت دینی و اسلامی و تلاش برای مصادره قیامها.
سازهانگاری: با تاکید بر برساخته بودن واقعیت و نقش تعامل اجتماعی در شکلگیری، حفظ و تغییر هویتها توجه خاصی به انگار و هویت میکند. (واعظی 314:1389)
تغییر سیاسی : تغییر در تعریف عبارتست از حرکت از یک وضعیت به وضعیت دیگر. در فرهنگ لغات فارسی تغییر چنین تعریف شده است: “دگرگون کردن چیزی را، به شکل حالت دیگر در آوردن. و سیاست به معنی اداره کردن امور مملکت، اصلاح خلق و غیره تعریف شده است. بنابراین تغییر سیاسی در این پژوهش، منظور سقوط و جابجائی قدرت در رژیمهای عربی، در پی دگرگونی و تحولات اخیر در کشورهای عربی شمال آفریقا و جایگزین شدن نظامهای جدید میباشد.
کشورهای شمال آفریقا : در حوزه ساحلی جنوب دریای مدیترانه، شامل کشورهای مصر، لیبی، تونس، الجزایر، و مغرب میباشد که زبان آنها عربی است و دین رسمی آنها اسلام میباشد. که در اینجا منظور کشورهای تونس، مصر و لیبی است.
تونس : تونِس نام کشوری در شمال آفریقا و جنوب دریای مدیترانه است که از غرب با الجزایر و از شرق و جنوب با لیبی هممرز است. پایتخت این کشور شهر تونس است.
مصر : مِصر کشوری در شمال خاوری قاره آفریقا است و شبهجزیره سینا هم که درقاره آسیا قرار گرفته، بخشی از قلمرو این کشور است. مصر در جنوب دریای مدیترانه و غرب دریای سرخ قرار داشته و از غرب با لیبی، از جنوب با سودان و از سوی شبه جزیره سینا با رژیم غاصب اسرائیل و نوار غزه در فلسطین مرز زمینی دارد.
لیبی : لیبی با نام رسمی دولت لیبی، کشوری عربی در آفریقای شمالی است. لیبی با کشورهای مصر، سودان، چاد، نیجر، الجزایر و تونس هممرز است.
1 ـ 10 : سازمان دهی پژوهش :
این پژوهش از هفت فصل تشکیل شده است. فصل اول: کلیات، چارچوب کلی تحقیق را از منظر: مقدمه، بیان مسئله، اهداف و پرسشهای اصلی و فرعی، روش تحقیق و به طور مختصر به پیشینهای از مطالعات انجام شده پرداخته شده است. فصل دوم، به مبانی نظری تحقیق اختصاص دارد. در این فصل ابتدا به سه نظریه پردازی در این حوزه اشاره شده، و سپس پیشینهی نظریات کلان روابط بینالملل مورد بررسی قرار گرفته، و در ادامه به تبیین و تشریح مهمترین رهیافت روابط بینالملل، یعنی نظریه سازهانگاری، که الگوی برگزیده تحقیق میباشد، پرداخته شده است. در فصل سوم با عنوان: تاریخچه بیداری اسلامی، چیستی، ماهیت و پیشینه و سیر تاریخی جنبشهای اسلامی مورد بررسی قرار گرفته است. فصل چهارم، پنجم و ششم، به ترتیب به سیر تحولات بیداری اسلامی در کشورهای: تونس، مصر و لیبی اختصاص دارد؛ و عوامل شکلگیری بیداری اسلامی و نقش جنبشهای اسلامی در تکوین بیداری اسلامی و عوامل بروز قیامهای مردمی و ویژگیهای حکومتهای سرکوبگر قبل از آغاز تحولات در این کشورها تشریح شده است و در فصل هفتم نیز، جمعبندی مباحث، نتیجهگیری و پیشنهادها ارائه شده است.
فصل دوم
مبانی نظری تحقیق
2 ـ 1 : مقدمه:
مکتب لیبرالیزم علل اصلی تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا و انقلابهای صورت گرفته را بحران مشروعیت، دموکراسیخواهی و آزادیخواهی جامعه مدنی بیان نموده و تحت عنوان بیداری ملی معنا میکند، و همچنین نظریههای انتقادی روابط بینالملل، علل اصلی انقلابهای منطقه را، بحرانهای اجتماعی، معیشتی، شکاف طبقاتی و بیداری طبقات محروم فرودست جامعه در مقابل طبقه حاکم بیان مینماید و با الهام از نظرات چپ این تحولات را با نام انقلاب اجتماعی ـ انسانی تحت عنوان بیداری انسانی و یا بیداری اجتماعی و یا طبقاتی معنا میکند.
از طرفی، مجموعهی تلاشهای فکری انجام گرفته در روابط بینالملل، به نظریههایی انجامیده است که بر اساس نسبت آنها با جهان (مسایل معرفت شناسی) به نظریههای تبیینی و تاسیسی قابل تقسیم اند. نظریههای تبیینی در پی بیان چرایی رفتار دولتها بوده که بر این اساس روابط میان دولتها به عنوان امری خارجی نسبت به نظریه تلقی کرده و در مقابل این، نظریههای تاسیسی قرار میگیرند، قائل به این امر میباشند که واقعیتها و روابط میان ملتها از طریق زبان، ایدهها و مفاهیم ایجاد شده شکل میگیرند. در اوایل دهه 80 ما شاهد طرحی نو برای مطالعه واقعیتها، پدیدهها و رفتارهای بینالمللی هستیم که حد فاصل میان نظریات تبیینی و تاسیسی قرار میگیرد از این طرح نو، تحت عنوان سازهانگاری یاد برده میشود. به نظر سازهانگاران، معنای بسیاری از کنشها را نمیتوان با پرداختن به آنها به عنوان متغیرهای سنجشپذیری که علت رفتار هستند فهمید، بلکه بایستی با مطالعه انگارهها و سایر معانی تکویندهنده به آن رفتار، که خود مستلزم روش شناسی تفسیری است، معنای کنشها را درک کرد. (چرناف،289:1388) این نظریه تلاشی است عمیق در حوزه فرانظری شامل: مبانی هستیشناسانه که پیشروان آن در مباحث فرانظری در میانه طیف طبیعتگرایان و اثباتگرایان از یک سو و پساساختارگرایان از سوی دیگر و در مباحث محتوایی، در میانه جریان واقعگرایی و لیبرالیسم قرار دارد. (مشیرزاده، 315:1385)
با توجه به مباحث فوق، به نظر میرسد از میان رویکردهای سیاسی موجود، رهیافت “سازهانگاری” از قابلیت بیشتری برای تحلیل و تبیین تحولات منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا برخوردار است، چه آنکه رویکردهای لیبرالیستی و رئالیستی و شئون مختلف آنها اگر چه برای تحلیل برخی از رخدادهای جهانی مناسب به نظر میرسند اما به دلیل نقش برجسته مفاهیمی همچون هویت، فرهنگ، ایدئولوژی، تاریخ و تمدن و تاثیر آنها در تحولات منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا و توجه ویژه رویکرد سازهانگاری به این مفاهیم، به نظر میرسد این روش، رهیافتی مناسب برای تحلیل صحیح رخدادهای منطقه باشد.
بنابراین در بررسی تحولات خاورمیانه از این دیدگاه بایستی بر نقش تکوینی و قوامبخش انگارهای معنایی، مثل انگارهای مذهبی ـ اسلامی سخن به میان آورد، چرا که بیش از 90 % جمعیت منطقه خاورمیانه را مسلمانان تشکیل میدهند که از این تعداد 84 % اهل تسنن و 16 % شیعه هستند.
2 ـ 2 : بررسی پیشینهی نظریات کلان روابط بینالملل
گروهی از اندیشمندان در مطالعات روابط بینالملل که به آرمانگرایان شناخته میشوند، به نقش آرمانها و برداشتها در رفتار سیاسی در صحنه بینالملل تاکید ویژه میکنند (سجادپور، 8:1383) در مقابل طرفداران مکتب واقعگرایی و به ویژه آن دسته از محققانی که الزامات ژئوپلتیک را عنصری ماندگار و تعیین کننده در رفتار کشورها میشمرند، نقش آرمانها را ثانویه میدانند. مورگنتا،