تحقیق رایگان با موضوع حکومت اقتدارگرا، مفهوم دولت، دولت – ملت

“بَرقه” بخش میشود که این سه منطقه در زبانهای غربی به ترتیب Tripolitania و Fezzan و Cyrenaica نامیده میشوند.
پیرامون ?? درصد از سرزمین لیبی را بیابان و صحراهای بیآب و علف پوشانده است. مناطق نسبتاًَ سرسبز لیبی در کنارههای دریای مدیترانه قرار گرفته است. هیچ رودخانه دائمی در خاک لیبی وجود ندارد و تنها ? درصد خاک آن کاربرد کشاورزی دارد. بخش عمده مواد غذایی مورد نیاز مردم لیبی از خارج وارد میشود. لیبی از نظر تراکم جمعیت یکی از کمترین کشورهای دنیاست. مساحت لیبی اندکی بزرگتر از ایران است، ولی جمعیت آن کمتر از یکدهم ایران است.90 % از جمیعت 5/6 میلیون نفری این کشور در باریکهای از کنارههای مدیترانهای این کشور میزیند و مناطق دیگر آن تقریباًَ تهی از جمعیت است و تنها قبیلههای بیابانگرد (بدوی) در آن روزگار میگذرانند. (Salak, 2005)
کشور لیبی یکی از ?? کشور اصلی صادرکننده نفت در جهان است و تولید ناخالص ملی سرانه آن جزو بالاترینها در آفریقا است. اقتصاد لیبی به شدت تکمحصولی است و اگر نفت با کیفیت و مرغوب این کشور نبود، تا این اندازه مورد توجه قرار نمیگرفت. لیبی از اعضای اوپک است که تاکنون از سیاستهای این سازمان پیروی کرده است. باید توجه داشت که نفت لیبی یکی از مرغوبترین نفتهای جهان است که به دلیل نزدیکی به بازار مصرف اروپا، برای مشتریانش جذابیت فراوانی دارد. (Salak, 2005)
6 ـ 3: تاریخ سیاسی لیبی
بخش خاوری لیبی (برقه یا سیرنائیکا) در نیمه نخست سده یکم پیش از میلاد زیر فرمانروایی یونانیها درآمد. باختر لیبی یا بخش طرابلس تا ??? سال پیش از میلاد مسیح بخشی از کشور کارتاژها بود. در سده یکم میلادی هر دو بخش لیبی زیر فرمانروایی امپراتوری روم قرار گرفتند و پس از آن نیز امپراتوری بیزانس (روم شرقی) بر آنها حاکم شد. از نیمه دوم سده هفتم میلادی پای اسلام به این کشور هم کشیده شد. دوران حکومت چندین خلافت عربی بر لیبی سرانجام در قرن شانزدهم و با چیرگی عثمانی بر این کشور پایان یافت.
در سالهای ???? و ???? ایتالیا، سیرنائیکا و طرابلس را از چنگ امپراتوری عثمانی به درآورد و در سال ???? از این دو بخش مستعمره لیبی ساخته شد. در جریان جنگ جهانی دوم، لیبی یکی از میدانهای اصلی نبرد متفقین از یک سو و ایتالیا و آلمان از سوی دیگر بود. در سال ???? ایتالیا از فرمانروایی بر لیبی دست کشید و چهار سال بعد با برپایی حکومت پادشاهی محمد ادریس سنوسی، استقلال آن اعلام شد. در سال ???? شماری از افسران ارتش لیبی به فرماندهی معمر قذافی که در آن زمان ?? سال داشت، پادشاهی ادریس را برانداختند و سپس “جماهیر مردمی سوسیالیستی” در لیبی برپا ساختند. حکومت قذافی صنایع این کشور را دولتی کرد و در عرصه سیاست خارجی رویکردی ضد غربی و در عین حال دائماًَ متغیر در پیش گرفت. این تغییر و چرخشها مناسبات لیبی را حتی با شماری از کشورهای عربی نیز تنشآلود کرد.
در بهمن ماه ???? اعتراضات گستردهای در لیبی علیه حکومت معمر قذافی آغاز شد که باعث شد به مرور بخشهای مختلفی از این کشور از کنترل نیروهای حکومت خارج شود. سرانجام در ?? مهرماه ???? با قتل معمر قذافی حکومت وی بر آن کشور کاملاً تمام شد.
6 ـ 4 : ساختار سیاسی- اجتماعی لیبی
ساختار سیاسی- اجتماعی لیبی که به شکل قومی-قبیلهای میباشد پیوندی ناگسستنی با وضعیت ساختار سیاسی- اجتماعی این کشور دارد. بر این اساس میتوان شکلگیری دولت – ملت سازی در این کشور به عنوان یکی از عناصر برقراری دموکراسی را یکی از چالشهای مهم پیش روی این کشور قلمداد کرد.
از همان لحظات آغازین انقلاب در لیبی، بسیاری از کارشناسان مسائل خاورمیانه و شمال آفریقا پیروزی انقلابیون را وابسته به یک مسئله اساسی یعنی، میزان حمایت قبایل از انقلابیون میدانستند. این کشور کماکان بافت قبیلهای خود را حفظ کرده است. گفته میشود که در لیبی بیش از یکصد قبیله وجود دارد که از میان آنها 30 قبیله از نقش اساسی و تعیینکننده در معادلات سیاست و قدرت در این کشور برخوردارند. این قبایل از زمانی که لیبی جز متصرفات امپراتوری عثمانی بود تا زمانی که ایتالیا در سال 1911 در پی تصرف لیبی برآمد و با مقاومت شدید این قبایل روبهرو شد، نقش اساسی در تحولات سیاسی این کشور تاکنون ایفا کردهاند.
اینکه انقلاب از شرق لیبی شروع شد، اساساً ریشه در این مسئله دارد که قبایل ساکن در این نواحی نیم قرن قبل از حامیان سلطنت ملک ادریس به شمار میرفتند و بعد از کودتای 1969 عملاً به حاشیه رانده شدند. از فرقههای مهم ناراضی در شمال شرق لیبی میتوان به سنوسیها اشاره کرد که بازماندگان آنها هماکنون نقشی اساسی در وقایع لیبی ایفا میکنند. در کنار سنوسیها چندی قبل شبکه تلویزیونی تازه تأسیس انقلابیون لیبی نامهای 20 قبیله را بهعنوان قبایل حامی انقلاب برشمرد که از جمله آنها میتوان به قبایل الزویه، العبیدی و غیره اشاره کرد.
بایستی به این نکته اشاره داشت که حتی انقلابهای مصر و تونس که بدون خشونت چشمگیر به پیروزی رسیدند، ریشه در افزایش شعاع طبقه شهری و همچنین رشد و گسترش فرهنگ شهرنشینی در این جوامع داشت؛ وضعیتی که بسیاری نبود آن را علت به خشونت کشیده شدن انقلاب در لیبی عنوان کردهاند.
به همین دلیل کشورهای غربی نیز با درک این مسئله که لیبی فاقد احزاب سیاسی، نهادها، تشکلها و انجمنهای سیاسی- اجتماعی کارا است، دریافتهاند که ارکان قدرت را در لیبی بعد از قذافی باید در تعاملات احتمالی میان قبایل جستجو کنند.
با برگزاری انتخابات کنگره ملی، مردم لیبی پس از نیم قرن شاهد برگزاری نخستین انتخابات آزاد با شرکت نزدیک به 60 % بودند. با این وجود، هنوز در بخشهایی از لیبی نزاع و درگیری میان قبایل و گروهها در جریان است و وجود اسلحه در دست بسیاری از افراد غیرنظامی و گروههای کوچک، برقراری امنیت را در این کشور آفریقایی به عنوان معضل نخست دولت مرکزی مطرح کرده است.
همچنین پس از انتخابات، شورای انتقالی لیبی قدرت را به کنگره واگذار کرد و طی مراسم انتقال قدرت، عبدالجلیل رئیس شورای انتقالی در این مراسم به ناتوانیهای شورای انتقالی در برقراری امنیت در لیبی پس از قذافی اعتراف کرد.
بنابراین حتی بعد از انتخابات کنگره ملی و انتقال قدرت از شورای انتقالی به کنگره ملی لیبی، آنچه روند دموکراسی را در این کشور تهدید میکند نظام قبیلهای حاکم بر این کشور است. از سویی در این انتخابات برخی قبایل شرقی این کشور در بنغاضی که مدعی خودمختاری هستند، به سهمیه اختصاص داده شده برای آنها در مجلس معترض شده و در روند انتخابات در آن منطقه اخلال ایجاد کردند و حتی برگههای رأی را سوزاندند. نکته اساسی در اینجا این مسئله است که این قبایل تجربه تبعیض را در دوره حکومت قبلی قذافی نیز داشتهاند و بنابراین دارای ذهنیتی منفی نسبت به تحقق حقوق خود میباشند.
از سویی دیگر با توجه به اینکه قبایل تبو، آمازیق و طوارق در مناطق مرزی لیبی مستقر هستند و رگههای مشترک نژادی با سایر قبایل آفریقا مانند نیجر و مالی دارند، ممکن است در آینده این قبایل به سمت تجزیهطلبی حرکت کنند. به همین دلیل کنگره ملی لیبی باید در اولین گام، موضوع وجود تبعیض بین قبایل مرکزی و شرقی را مورد توجه قرار دهد و نوعی آشتی ملی میان همه شهروندان لیبی ایجاد کند.
پیروزی لیبرالها در کنگره ملی لیبی هر چند ممکن است کمکهای مالی و اقتصادی آمریکا و غرب را به سمت لیبی جذب کند، اما در بعد داخلی با برخی احزاب اسلامی که در کنگره ملی کرسیهایی به دست آوردهاند برخوردی جدی خواهند داشت.
با توجه به چنین مشکلاتی میتوان مسئله دولت -ملت سازی را یکی ازمسائل مهم پیش روی این کشور قلمداد کرد. چرا که میدانیم تکوین ملت نیازمند تکوین دولت است و مفهوم دولت و سازمان سیاسی منطقاً و از نظر تاریخی بر ملت تقدم دارد. از اینرو مجموعه کسانی که در درون نظام سیاسی والاتر از قوم و قبیله زندگی میکنند، یک ملتند.
بنابراین تنها با ایجاد ساختارهای دموکراتیک نبایستی به توسعه دموکراسی و خروج از وضعیت قومی و قبیلهای دل سپرد. بلکه بایستی تلاش داشت تا این ساختارها خود محل نزاع اقوام و قبایل قومی نبوده و همزمان همراه با توسعه این ساختارها به توسعه فرهنگ سیاسی که خود مجموعه نگرشها و ارزشهایی است که به فرآیندها و زندگی سیاسی توام با همزیستی مشترک زیرنظر یک دولت مشترک میانجامد، دست یافت.
کودتای قذافی در چهل سال پیش با نام ناسیونالیسم، خوداتکایی و حاکمیت مردمی بود. گروههای اپوزیسیونی نیز که علیه قذافی مشغول مبارزه بودند، اصول فوق را ذکر کرده و خواهان پایان حکومت اقتدارگرای قذافی بودند. (Blancher, 2011)
6 ـ 5: ویژگیهای حکومت قذافی
6 ـ 5 ـ 1: اتکا به شبکههای قبیلگی و خویشاوندی، فقدان نهادهای مدرن :
در لیبی، فرهنگ و ارزش قبیلگی و روح جمعی بر ویژگیها و خصلتهای سنتی سایه افکنده است. (دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1389: 15) و مناسبات و وفاداریهای قبیلگی و قومی بسیار پررنگ است. حکومت قذافی نیز بر پایه این مناسبات پیچیده استوار بود. آندرسون در این باره میگوید: “در حالی که تظاهرات در تونس و قاهره با موفقیت به اخراج حاکمان انجامید، طرابلس به سمت یک جنگ داخلی طولانی سوق یافت. این مبارزه متداوم، ناشی از چهار دهه تلاش قذافی برای برای تمرکز قدرت و حکمرانی با پشتیبانی قبیله و خویشاوندان است. سالها کمبود در همه چیز از کالاهای مصرفی ساده تا مراقبتهای پزشکی بنیان فساد عمیقی را ایجاد کرد. خشونتهای بوالهوسانه رژیم قذافی سوءظن عمیق و گستردهای را موجب شده و اعتماد لیبیاییها به حکومتشان و همچنین به یکدیگر فرسایش یافته و تمام نهادهای ملی در این کشور، از جمله ارتش براساس شکافهای منطقهای و خویشاوندی تقسیمبندی شده بودند. برخلاف تونس و مصر، لیبی نظامی از اتحادها و پیوندهای ملی، شبکه انجمنهای اقتصادی یا سازمانهای ملی ندارد. بنابراین چیزی که به نظر میرسید مانند مصر و تونس در قالب اعتراضهای غیرخشونتآمیز آغاز شود، به سرعت به یک انفصال و تجزیهگرایی کامل یا روندی جداییگرانه چندبعدی از یک دولت فرومانده سوق یافت. در غیاب هرگونه بوروکراسی عمومی از جمله یک نیروی پلیس قابل اعتماد، شبکههای قومی و خویشی، امنیت و آرامش و همچنین دسترسی به کالاها و خدمات را فراهم میآورد. جامعه لیبی هنگامی که اعتراضات آغاز شد و رژیم نتوانست سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن را اعمال کند، براساس این خطوط دچار گسست و چندپارگی شد.”. (Anderson, 2011)
6 ـ 5 ـ 2: اقتدارگرایی و سرکوب سیاسی: اگر چه قذافی تمام نظامهای سیاسی جهان را دیکتاتوری و غیردموکراتیک مینامید و تنها الگوی مبتنی بر مجامع عمومی در لیبی را دموکراسی حقیقی میدانست، اما واقعیت سیاسی لیبی تداوم حکومت شخصی قذافی به مدت بیش از چهار دهه بود، به گونهای که پس از شکلگیری ظاهری مجامع عمومی و کمیتههای مردمی نیز همواره قذافی به عنوان دبیرکل اجرایی خلق انتخاب میشد. (بخشی، 100:1390) در این نظام سیاسی هرگونه مخالفت با سرکوب مواجه شده و بسیاری از معارضان حکومت، از جمله اسلامگرایان در طی دهههای 1990 و 2000 سرکوب و قتل عام شدند.
6 ـ 5 ـ 3: مبارزه با گروههای اسلامگرا
در لیبی اقدامات مختلفی از سوی قذافی صورت گرفت که موجب نارضایتی گروهها و اقشار اسلامی این کشور گردید. در اکتبر 1977 قذافی مبارزه علیه نهاد روحانی اسلامی را آغاز کرد. در مه 1978 از کمیتههای مردمی وابسته به دولت خواسته شد تا مساجد را از کنترل امام آنها که متهم به موعظه کفر و بدعت و مخدوش کردن پیام اسلام از نظر شخص قذافی