تحقیق رایگان با موضوع باراک اوباما، سازمان ملل، جهان اسلام

شهری که اولین امیر فاطمی، المعزالدینالله آن را بنا نهاد- شروع شد و شامل کشورهای سودان، تونس، الجزایر، لیبی و مراکش بود.
مصر از نظر تاریخ معاصر، دوره پیوستهای از اشغال خارجی و رژیم دستنشانده را تجربه کرده است. در سال 1261 شمسی انگلیس مصر را از عثمانی جدا کرد و به تصرف خود درآورد و تا سال 1315 یعنی به مدت 33 سال در اشغال خود داشت. البته از سال 1301 علاوه بر اشغال نظامی، یک عنصر وابسته- فؤاد پاشا- تحت عنوان حاکم مصر روی کارآمد و ظاهراً استقلال مصر را به رسمیت شناخت؛ کما اینکه انگلیس از سال 1293 مجوز اشغال را ذیل نام “قیمومت” از جامعه ملل – که بعدها به سازمان ملل کنونی تبدیل شد- دریافت کرد. انگلیس در فاصله سالهای 1315 تا 1331 حکومت بر مصر را به ملک فاروق واگذار کرد و خود نیز دو شهر کلیدی اسکندریه و بندر پورت سعید را در اختیار گرفت و در همه شئون مصر دخالت کرد.
درسال 1331 در اقدام مشترک “افسران آزاد” و “جماعت اخوانالمسلمون” – که در ایران به عنوان “جمعیت اخوانالمسلمین” شناخته میشود- از اختیارات رژیم سلطنتی کاسته شد و کمتر از یک سال بعد، رژیم سلطنتی به “جمهوری عربی مصر” تبدیل شد. مصر از این تاریخ تا نیمه اول دوره 12 ساله حکومت انور سادات از نظر استیلای خارجی، شرایط آزادی را سپری کرد. مصریها در این دوره به آزادسازی “کانال سوئز” از سیطره انگلیس، فرانسه و رژیم صهیونیستی نایل شدند و در جنگ 1956-1335- ضربات سنگینی را به ارتش اسرائیل وارد کردند. مصر دوره عبدالناصر به محور تحرّک عربی تبدیل شد، وحدت مصر و سوریه که دو سال دوام آورد و سپس وحدت مصر و یمن و تشکیل “جمهوری متحده عربی”، اوج این نقش آفرینی در جهان عرب به حساب میآمد. در فاصله سالهای 1335 تا 1350 موج ناسیونالیسم عربی، موقعیت ممتازی را به مصر داد، اما در عین حال این موج همانگونه که به سرعت- 1331 تا 1335- برخاست، به همان سرعت هم پس از مرگ ناصر در سال 1350 فرو نشست.
در دنیای اهل سنت، مصر نخستین جبهه بیداری اسلامی را توسط پیشگامانی همچون: سید جمال، عبده، رشید رضا و اخوانالمسلمین پدید آورده است. دین و سیاست در اندیشه آنان به ویژه در نگاه سید جمال و اخوانیها در هم تنیده بود و تفکیک آنان را از یکدیگر ناممکن مینماید. (آقا جانی، 89:1389)
مصر در نیمه دوم قرن بیستم نیز به عنوان محور اعراب مطرح بود. هم اینک مصر پرجمعیتترین کشورعربی و باسوادترین کشور عرب محسوب میشود و “جامعه الازهر” مصر کانون اصلی مذهبی- علمی پیروان مذاهب شافعی، مالکی و حنفی است. این بدان معناست که سه پنجم از پیروان دین اسلام که خود نزدیک به یک میلیارد مسلمان را شامل میشوند، به این کشور به عنوان “مرجع مذهبی” مینگرند.
مصر در عین حال روشنفکرترین کشور عربی هم محسوب میشود. معتبرترین رسانههای خبری- عربی در این کشور منتشر میشوند و مصر از نظر فنی پوشش دهنده تصویری و صوتی بخش عمده افریقا و آسیای جنوب غربی به حساب میآید. در میان کشورهای عربی همواره این ملت مصر بوده که حرفی برای گفتن داشته است؛ از اینرو ما شاهد بروز و ظهور شخصیتهای برجستهای نظیر محمد عبده، شیخ سلیم، شیخ علی عبدالرزاق، سیدقطب، حسن البنا، سعد زغلول و شیخ شلتوت دراین کشور بودهایم.
5 ـ 4: راهی برای آغاز تحولات بنیادین درمصر
پیش بینی تحولات عمده در مصر کار دشواری نبود و بسیاری از محقّقین از چندین سال قبل آن را قطعی میدانستند. دلیل اصلی این “پیشبینیپذیری”، قطع کامل ارتباط رژیم حسنی مبارک با مردم مصر بود؛ اما خود مبارک گمان میکرد اگر هم اعتراضی در جامعه مصر شکل بگیرد، آن قدر گسترده نخواهد بود که دستگاه عریض و طویل امنیتی او قادر به مهار آن نباشد. او حدود یک سال قبل به باراک اوباما گفته بود: “مردم مصر از نظر گرایشهای مذهبی، صوفیاند و انقلابی نیستند.” بنابراین، هیچ جای نگرانی وجود ندارد.
بعضی از تحلیلگران امریکایی هم با تفسیری مذهبی گفته بودند، مذهب در مصرعامل خیزشی سیاسی نمیشود. آنان معتقد بودند در کارنامه 100 سال اخیر مصر، معدودی از تحولات سیاسی نظیر جنگ ششم اکتبر و ملی کردن کانال سوئز وجود دارد، اما در عین حال دستگاههای اطلاعاتی و سیاسی آمریکا که دائماً شرایط جامعه مصر را رصد میکردند، اعتقاد داشتند اوضاع مصر “انفجارآمیز است.”
چندی پیش از آغاز تحولات، در یکی از روزنامههای مصر نوشته شده بود: “هر توریستی که به مصر میآید و جامعه مصر را از نظر سیاسی و اقتصادی میبیند، اولین سوالی که به ذهنش میرسد این است، چرا این مردم به خیابانها نمیریزند و انقلاب نمیکنند؟” البته کمتر از 4 ماه پس از درج این مطلب، قیام عظیم مردم مصر تا آنجا شعله کشید که مبارک 18 روز پس از آغاز قیام ناچار به فرار شد، اما هنوز هم این سوال وجود دارد: “علت اصلی قیام سهمگین مردم مصر چه بود؟”
در واقع مصریها یک “انقلاب موخَّر” را در 22 بهمن 89 به ثمر رساندند. شرایط مصر از زمان سفرسادات به تلآویو- سال 1354 شمسی- با یک مخمصه بزرگ روبهرو شد و به سمت وضعیت انفجاری پیش رفت. اکثر مصریها در آن روز هنوز خاطرات استیلای انگلیس و رژیم وابسته آن- سلطان فاروق – را به یاد داشتند، زیرا تنها 23 سال از سرنگونی نظام وابسته فاروق گذشته بود.
5 ـ 5: عزتی که لگدکوب شد
مصر با این فرهنگ و سابقه تاریخی درفاصله سالهای 1354- زمان سفر سه روزه سادات به تل آویو- تا 22 بهمن 1389 یعنی به مدت 35 سال و در حساسترین شرایط تاریخی جهان اسلام، عملاً به تسخیر آمریکا و رژیم صهیونیستی درآمد. سادات که در سال 1350 و پس از مرگ عبدالناصر قدرت را در مصر به دست گرفت، ابتدا وانمود کرد که از میراث ناصر- که مهمترین بخش آن تلاش او برای محو صهیونیسم و مقابله با نفوذ آمریکا بود- حفاظت میکند و راه او را ادامه میدهد، از اینرو وقتی در سال 1352 شمسی-1973 میلادی- جنگ مصر علیه رژیم صهیونیستی در شرق صحرای سینا و در مجاورت خلیج عقبه در منتهیالیه شمال دریای سرخ اتفاق افتاد، بسیاری گمان میکردند که این نشانه پایمردی او بر مبارزه با اسرائیل است؛ از اینرو جامعه مصر به خصوص دهها هزار رزمنده شهادتطلب اخوانالمسلمین، او را شادمانه همراهی کردند و ضربات بسیاری سنگین و بیسابقهای را به رژیم غاصب اسرائیل وارد ساختند که کشته شدن چند هزار نظامی این رژیم و انهدام دهها هواپیمای نظامی و صدها تانک اسرائیلی از جمله آنها بود؛ اما طولی نکشید که اولین نشانههای نفاق و دورویی سادات ظاهر شد.
سادات چند روز پس از انجام موفقیتآمیز جنگ سینا، نیروهای نظامی خود را که به پشت خط استراتژیک “بارلو” نفوذ کرده بودند، به موقعیتهای قبل از جنگ بازگرداند و زمزمه سازش سرداد.
حدود دو سال بعد تماسهای محرمانه و در سطوح پایین به سفر سه روزه سادات به تل آویو در سال 1354 منتهی شد و این سفر، سفرمقامات اسرائیلی به قاهره را در پی داشت و در نهایت با صحنهگردانی رئیسجمهور وقت آمریکا- جیمی کارتر- به مذاکرات کمپ دیوید- ایالت مریلند – انجامید.
این مذاکرات، مصر را که پیشانی جهان عرب و اسلام در مقابله با رژیم صهیونیستی بود، از فکر تلاش برای آزادی فلسطین دور کرد و بهای این عقبنشینی استراتژیک، تنها خروج نظامیان اسرائیلی از صحرای سینا و منطقه طابا بود. این در حالی بود که صحرای لمیزرع سینا و طابا به جهنمی برای نظامیان اسرائیلی تبدیل شده بود و حجم عظیم نیروهایی که باید صحرای سوزان سینا را حفظ میکردند، ضعف زیادی را به اسرائیلیها تحمیل کرده بود.
به هر حال اسرائیل 12 سال پس از اشغال سینا این منطقه را تخلیه کرد، ولی به مصر هم اجازه استقرار نیروی نظامی نداد و اساساً طابا را که مشرف به خلیج عقبه است، منطقهای “حایل” دانست که مصر حتی اجازه تردد در آن را هم ندارد. مصریها پاسخ اقدام خائنانه سادات را با گلوله دادند،
پس از ترور “انور سادات” در 6 اکتبر 1981 حسنی مبارک که در زمان وی فرماندهی نیروی هوایی مصر را در دست داشت، به ریاست جمهوری مصر رسید و از 7 اکتبر تا 14 اکتبر مقدمات به قدرت رسیدن وی درحال انجام بود تا اینکه مبارک در 14 اکتبر به طور رسمی به ریاست جمهوری مصر رسید. (سایت خط امام،1392) مبارک نیز راه او را در تحقیر ملت مصر دنبال کرد.
رژیم حسنی مبارک پیش از آنکه مستقر شود وعده داد که به احزاب سیاسی اجازه فعالیت میدهد و محدودیتهای فراوانی را که در دوران 25 ساله ناصر و سادات وجود داشت، از میان بر میدارد؛ از اینرو، مخالفان دوره سادات به گمان اینکه میتوانند در روندی دموکراتیک به اصلاحات سیاسی دست بزنند، فرصت را مغتنم شمردند، ولی این خوشبینی به درازا نکشید، زیرا مبارک 4 سال پس از روی کار آمدن و زمانی که حزب او نتوانست در انتخابات به اکثریت کرسیهای مجلس دست یابد، نتایج انتخابات سال 1364 را نپذیرفت و روند استقرار تکحزبی سیاسی دوره ناصر را جایگزین انتخابات کرد.
این در حالی است که براساس اصول 1 تا 4 قانون اساسی مصر، حکومت چندین حزبی یکی از سه پایه هویت نظام سیاسی این کشور به حساب میآید. دو پایه دیگر آن سوسیالیزم و مردم سالاری است. وقتی مبارک روند دموکراسی را کنار گذاشت، امیدها برای اصلاح قانونی به یأس مبدل شدند و مصر فاقد مجلس قانونگذاری واقعی شد. براساس قانون اساسی مصوب دوره ناصر، مصر دارای دو مجلس (مجلس سفلای مردمی یا “مجلس الشعب” و مجلس علیای مشورتی یا “مجلس الدوله” است. دو سوم اعضای مجلس علیا از سوی مردم و یک سوم آن مستقیماً توسط رئیس جمهور منصوب میشوند. این مجلس صرفاً جنبه مشورتی دارد و میتواند در مواردی چون: اصلاح یک یا چند اصل قانون اساسی، لوایح مکمل قانون اساسی، برنامه کلان توسعه کشور و قراردادهایی که بر تمامیت ارضی کشور اثر میگذارند، به ارائه مشورت بپردازند و تنها در صورتی که این پیشنهادها به تصویب رئیس جمهور برسد، قابل اجرا هستند.
مجلس سفلی که از 350 عضو تشکیل میشود و 340 نفر آن توسط مردم برای 5 سال انتخاب میشوند، میتواند در زمینه اداره کشور پیشنهاداتی را ارائه دهد و نیز قوانینی را به تصویب برساند، ولی مصوبات آن برای اجرا و تبدیل شدن به قانون حتماً باید به تأیید رئیس جمهور برسند. درعین حال رئیس جمهور از یک سو میتواند شخصاً مستقیماً قانونگذاری کند، بدون آنکه نیازی به جلب موافقت مجلس یا جائی دیگر باشد و از سوی دیگر از حق انحلال این مجلس برخوردار است.
با این وصف کاملاً پیداست که مصر- سالهای 1952 تا 2011- به معنای واقعی کلمه مجلس قانونگزار و یا قوهای برای نظارت بر عملکرد رئیس جمهور و قوه مجریه نداشته است. جالبتر اینکه مجالس مصر حق سوال یا ارزیابی عملکرد وزرا را هم ندارند و اساساً وزرا و نخستوزیر از مجلس رأی اعتماد نمیگیرند. براساس قانون، وزرا و معاونان آن باید مستقیماً به رئیس جمهور پاسخ دهند، یعنی کاری به نخست وزیر هم ندارند. رئیس جمهور حتی معاونان وزرا را هم نصب میکند. در واقع مصر دوره ناصر، سادات و مبارک از مصر دوره ملک فاروق دیکتاتور مآبانهتر و متمرکزتر بوده است.
با این تصویر به دوره مبارک بیایید، دورهای که عزّت بینالمللی مصر از بین رفت و مصر به برده امریکا تبدیل شد، عزّت منطقهای مصر از بین رفت و قربانی همپیمانی با رژیم صهیونیستی شد و این وابستگیها تأثیرات منفی بیشماری بر زندگی مردم برجای گذاشت. به همه اینها، اختناق روزافزون را هم اضافه کنید. بر این اساس مبارک 30 سال بر مردم حکومت کرد و آشکارا در تلاش بود تا پس از مرگ خود، فرزندش جمال را که به فساد و نوکری مشهور است، بر مردم مصر مسلط کند.
با این توصیفات، همان گونه که رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی خامنهای در