بررسی رابطه شکاف دیجیتالی و توانمندی زنان مطالعه موردی زنان …

سارا لانگه، از جمله نظریهپردازان توانمندی، یکی از کارشناسان زن در آفریقا است که زنان را بر کنترل بیشتر بر جنبههای زندگی خود، تشویق میکند و مشارکت مستقیم را در حیات اجتماعی جامعه و توسعه، هم به عنوان نتیجه و هم به عنوان ابزار توانمندسازی زنانه، توصیه مینماید. مراحل برابری از نظر او عبارتند از: رفاه[۸۴]، دسترسی[۸۵]، آگاهی[۸۶]، مشارکت[۸۷]، کنترل[۸۸]. اکنون به شرح هریک از این مراحل میپردازیم.
رفاه: در این مرحله، مسائل رفاه مادی زنان در مقایسه با مردان در مواردی مانند وضعیت تغذیه، تهیهی مواد غذایی و درآمد مورد بررسی قرار میگیرد. زنان به عنوان افرادی منفعل تصور میشوند که قادر نیستند در وضع خود تغییراتی بدهند و فقط از مزایای برنامههای رفاهی استفاده میکنند. این مرحله، مرحلهی صفر از تواناسازی زنان محسوب میشود. فعالیت زنان برای پیشبرد رفاه خویش نسبت به مردان، آنان را درگیر فرایند تواناسازی و درگیر مراحل بالای برابری مینماید به عبارت دیگر اگر وضعیت رفاهی دختران به دلیل تبعیضات جنسیتی پایین است، پس توانمندسازی یعنی فایق آمدن بر این تبعیضات که از سطوح بالای برابری است. نهایتاً هدف برابری و تواناسازی زنان باید به برابری رفاهی بینجامد. مسألهی رفاه زنان بدون در نظر گرفتن مسائل جنسیتی به خودی خود یک هدف محسوب نمیگردد (فواصل جنسیتی در این مرحله به معنی فقدان رفاه برای زنان در مقایسه با مردان در مسائلی مانند وضعیت تغذیه، مرگ و میر و غیره است).
دسترسی: فواصل جنسیتی در مرحلهی رفاهی مستقیماً از مسألهی نابرابری دسترسی به منابع ناشی میگردد. فواصل جنسیتی در اینجا به معنی دسترسی کمتر زنان به منابع است. برابری در این مرحله به معنی این است که زنان دارای حق مساوی در دسترسی بر طبق اصول برابری باشند؛ دسترسی به عامل تولید (مثل: زمین، کار، سرمایه)، آموزش، کارهای دستمزدساز، خدمات، آموزشهای مهارت زا که استخدام و تولید را ممکن میسازند، حق دسترسی به دسترنج خود. تواناسازی به معنای داشتن حقی برابر بین زن و مرد برای دسترسی به منابع در حیطهی خانواده و کشور است. تواناسازی فقط دسترسی به منابع نیست. زنان برای دسترسی به منابع با تبعیضات حساب شدهای برخورد میکنند که آداب و رسوم، قوانین اجتماعی برای آنها به وجود آورده است، در این مرحله تواناسازی مرحلهی بالاتر آگاهی را در بر می گیرد.
آگاهی: این مرحله از برابری شامل این است که زنان نابرابریهای ساختاری را درک میکنند. زنان باید درک کنند که مشکلات آنها ناشی از بی کفایتیها و کمبودهای شخصی ایشان نمیشود، بلکه این سیستم اجتماعی است که این تبعیض ها را بر آنها تحمیل کرده است. در این مرحله زنان باید تشخیص دهند و بدانند که نقشهای جنسیتی به فرهنگ وابسته و قابل تغییر است. در این سطح برابری به معنای باور داشتن برابری است. تقسیم کار برحسب جنسیت در جامعه میبایست مطلوب هر دو طرف باشد. تواناسازی یعنی دیدن جامعه از ورای فواصل جنسیتی و پس زدن آنها.
مشارکت: در اینجا به معنی مشارکت برابر زنان در تصمیمگیری است، یعنی حضور زنان در تمام مراحل، بررسی نیازها، شناسایی مشکلات، برنامه ریزی مدیریت، اجرا و ارزشیابی است. شرکت زنان در تمامی پروژههایی که به آنان مربوط است و دخالت دادن آنها باید نسبت به تعدادشان باشد. چنین افزایش حضوری به منزلهی تواناسازی و یک عامل بالقوه مشارکت به سوی افزایش سطح تواناسازی است.
کنترل: افزایش مشارکت زنان در حد تصمیمگیری آنها را به سوی توسعه فزاینده سوق داده و تواناتر مینماید، به نحوی که این مشارکت برای کسب افزایش کنترل عوامل تولید و تضمین برابری دسترسی به منابع و توزیع عادلانهی منافع باشد. برابری در کنترل به معنای توازن قدرت بین زنان و مردان است و این به معنای آن است که هیچ کدام از آنها در مقام فرمانروایی نخواهد بود. در این جا فواصل جنسیتی شکلی از قدرت نابرابر بین زنان و مردان تلقی میشود. به عنوان مثال: کنترل شوهر بر کار و درآمد همسرش، به این معناست که قدرت تولید زن ممکن است افزایش یابد ولی صرف تأمین رفاه خود و فرزندانش نشود. منظور از تواناسازی تعویض مردسالاری به زن سالاری نیست بلکه بیشتر برای معرفی برابری جنسیتی در فرایند توسعه میباشد. برابری در کنترل برای استفاده از سود بردن زنان لازم است (لانگه، ۱۳۷۲: ۳۲-۲۷).
شکل ۳-۳- معیارهای تواناسازی لانگه
۳-۳-۴-نظریه سایبر فمینیسم[۸۹]
سایبر فمینیسم نه یک نظریه و نه یک جنبش فمینیستی با یک دستور سیاسی مشخص است.، بلکه اشاره به طیف وسیعی از نظریات، بحثها و شیوههایی در مورد ارتباط بین جنسیت و فرهنگ دیجیتالی دارد (فلانگان و بوث[۹۰]، ۲۰۰۲: ۱۲).
گالوی[۹۱] در گزارشی در خصوص سایبر فمینیسم بیان میکند که ریشههای نظری این دیدگاه اغلب از ترکیب جالب نظرات هاراوی[۹۲] و فمینیسم موج سوم و فراساختارگرایی فراتر میروند. ویلدینگ[۹۳] نیز در مطالعهای در خصوص سایبر فمینیسم خاطر نشان میکنند که قلمرو سایبر فمینیسم وسیع و پهناور است و در واقع نواحی واقعی سایبر، موسسات طراحی صنعتی و مؤسسات آموزشی را در بر میگیرد، یعنی همان نواحی که در آنها روند فناوری به نحوی سمت و سوی جنسیتی گرفته و زنان را از دسترسی به نقاط قوت بخش فرهنگی فناوری باز میدارد (ایبانز[۹۴]، ۱۳۸۳: ۳۶).
پلنت[۹۵] یکی از نظریه پردازان شناخته شدهی سایبر فمینیسم به وابستگی بین شبکهسازی دیجیتالی و همبستگیهای زنان پرداخته است. او در کتاب صفرها و یکها (در این کتاب پلنت از مردان به عنوانها یکها و از زنان به عنوان صفرها سخن میگوید) رابطهی پیچیدهی زنان و ماشینها را هستهی اصلی نهضتی میداند که تحت عنوان سایبر فمینیسم تعبیر میگردد (همان، ۳۶).
پلنت، انقلاب دیجیتالی را همراه با فرایند انقلاب زنان یا زنانه شدن میبیند. و زنانه شدن را این طور معنی میکند که، آزادی اجتناب ناپذیر زنان و ماشینها، برجستهترین و غالبترین تجلی شبکههای اطلاعاتی است (همان، ۳۰). او ایده شبکهسازی را به بافندگی پیوند داده و خاطر نشان کرده که این دستگاههای بافندگی پیشتاز توسعهی نرم افزاری بودهاند. بافتن پیوند بین اجتماعات و افراد مختلف، فرهنگی شبکهای پدید میآورد که با اشکال سنتی مردانگی خصومت میورزد و در عین حال به زنان امکان میدهد که هویت خود را بشناسند (استیونسن[۹۶]، ۱۳۸۴:۱۱۸).
فمینیسم سایبری در پی جلب توجه ما به روشهایی بوده است که به موجب آنها روایات فرهنگی دربارهی تکنولوژی، اعمال مادی و تخیلات فرهنگی مردان و زنان را محدود ساختهاند. گذار از جهانی انسانگرایانه به یک جهان پساانسانگرایانه متضمن شالودهشکنی فرضیاتی است که خواهان سوگواری برای از بین رفتن فرهنگی ادبی هستند که به لحاظ تکنولوژیک توسعه نیافته است. در این قرائت، امر تکنولوژیک در تقابل با ارزشهای انسانی قرار ندارد، بلکه آن را باید در هم آمیخته و هم مصداق با امر انسانی تلقی کرد. با توسعهی رسانههای جدید، فمینیستهای سایبر فرصت شالوده شکنی درکی را پیدا کردهاند که مرد بودن را در کنار تکنولوژی و زن بودن را در کنار طبیعت قرار میدهد (همان، ۱۱۵).
فمینیسم سایبر به دنبال تعریف مجدد رسانههای جدید از طریق جست و جوی فرصت برای انتقاد از محرومیت و سرکوب زنان و در همان حال کنکاش در خیال بافیها و چارچوبهای فرهنگی بوده است که بر اساس آنها ما معمولاً مفهوم تکنولوژی را در مییابیم. این امر متضمن اتخاذ یک استراتژی دوگانه برای ترویج دسترسی برابر زنان و در عین حال بازتعریف آن گروه از مفاهیم تکنولوژی است که برای بازی، تخیل و امر زنانه فضای لازم را به وجود میآورند (همان، ۱۱۶).
فمینیسم سایبر از طریق براندازی رمزهای غالبی که در پی معرفی زنان به عنوان موجوداتی اساساً دلسوز، پرورش دهنده و مطیع از یکسو و نیز پایهریزی تکنولوژی به عنوان امری سلسه مراتبی، کنترلکننده و انحصارگر بودهاند، خواستار کشف سایر امکانات شده است (همان، ۱۱۸).
۳-۴-چارچوب نظری
هر یک از نظریات مطرح شده به گونهای شکاف دیجیتالی و توانمندی زنان را مورد بررسی قرار دادهاند. در این پژوهش ابعاد شکاف دیجیتالی برتو و نظریهی توانمندسازی لانگه به عنوان نظریاتی که بیشتر میتوانستند موضوع تحقیق را تبیین کنند، انتخاب شدند.
تأکید بر مراحل توانمندی در پژوهشهای زنان ایدهی سارا لانگه می باشد. با توجه به آنچه پیرامون توانمندی مطرح گردید، اصولاً توانمندی یک فرایند محسوب میشود که مراحل بیان شده از سوی لانگه (رفاه، دسترسی، کنترل، مشارکت،آگاهی)، فرایند توانمندی را به خوبی بیان کرده است. این مراحل نشان میدهند که مدارج بالای برابری خود به خود به عنوان مدارج بالای توسعه و تواناسازی محسوب میگردد. وی تأکید میکند که تواناسازی نه تنها ناشی از کسب برابری است، بلکه به همان میزان برای تعقیب اهداف ضرورت دارد و زنان را بر کنترل بیشتر بر جنبههای زندگی خود تشویق میکند و مشارکت مستقیم را در حیات اجتماعی جامعه و توسعه، هم به عنوان نتیجه و هم به عنوان ابزار توانمند ساز زنانه، توصیه میکند (خانی و قاسمی، ۱۳۸۸: ۳۷۴). از ایدهی لانگه در توانمندی زنان در بیشتر تحقیقات که توانمندی را مورد مطالعه قرار دادهاند استفاده شده است که خود گواه بر جامع بودن این نظریه است.
آنچه برتو، در ابعاد شکاف دیجیتالی مطرح کرده است (فناوری، اقتصادی، سواد اطلاعاتی، ارتباطات، دسترسی به اطلاعات)، به خوبی مشخص میکند که بروز یک فناوری موجب میشود که تفاوتهای کلی بین افراد را به لحاظ عوامل اجتماعی ایجاد کند. آنچه برتو ارائه میدهد باعث رشد درک هرچه بیشتر شکاف دیجیتالی میشود. ابعاد مطرح شده از سوی برتو میتواند یک تعریف منسجم را پیرامون شکاف دیجیتالی ارائه دهد. بنابراین این ابعاد را جهت سنجش شکاف دیجیتالی مناسب دیده شد.
مفاهیم مستخرج از نظریهی توانمندسازی لانگه که در مدل تجربی تحقیق آورده میشود، شامل: دسترسی، آگاهی، مشارکت در تصمیمگیری و کنترل میباشد. علاوه بر نظریهی لانگه، مفهوم تحرک و امنیت را از چارچوب مفهومی گاپتا و سریواتاوا گرفته ایم. هم چنین مفاهیم گرفته شده از ابعاد شکاف دیجیتالی برتو شامل بعد فناوری، سواد اطلاعاتی و دسترسی به اطلاعات است.
لانگه در بررسیهای خود شکاف دیجیتالی را در فرایند توانمندسازی به کار نبرده، اما روش بررسی وی، راهی جدید در بررسیهای توانمندی گشوده است. با بهرهگیری از ابعاد شکاف دیجیتالی برتو و تلفیق آن با رویکرد توانمندسازی لانگه، میتوان به موفقیت هایی دست یافت.
افرادی که دارای درآمد نیستند یا درآمد کمی دارند و خانوادههایشان نیز در همین وضعیت قرار دارند، امکان کمتری برای دسترسی و استفاده از فناوریهای نوین را دارند، این امر برای کسانی که دارای سطح تحصیلات پایین و سطح سواد اطلاعاتی کمی هستند نیز صادق است. چراکه طبق تعریف سواد اطلاعاتی افراد بیسواد یا کم سواد قادر به استفاده از فناوری نمیباشند. افرادی که دارای سن بالایی هستند به دلیل عادت به وضع زندگی باشیوهی سنتی (شیرمحمدی و شامی، ۱۳۸۲: ۳۳۸)، و همچنین کسانی که سن پایینی دارند به دلیل عدم نیاز به فناوریهای جدید رغبتی جهت استفاده از فناوری ندارند. بنابراین زنانی که سواد کمتر، سن پایین یا بالا و درآمد کمتر دارند، کمتر از فناوری استفاده میکنند و از مزایای آن کمتر بهره میبرند.
قابل توجه است، فناوری اطلاعات و ارتباطات امروزه به عنوان ابزاری توانمند در خدمت بشر قرار گرفته و امور اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بیشترکشورها را تحت تأثیر قرار داده است (قبادی، ۱۳۸۴: ۷۲). فقر دانش و اطلاعات و نیز شکاف دیجیتالی اطلاعات از مهمترین دلایل عقبماندگی جوامع و افراد به خصوص زنان میباشد.
به لحاظ آنکه فناوری اطلاعاتی و ارتباطی فرصتهای مهمی را برای شکوفایی استعداد افراد در زمینههای کاری و ارتقای مشارکت فعالانه و اثرگذار آنان در زندگی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی افراد فراهم میآورد، فناوری اطلاعات و ارتباطات را به منزلهی ابزاری برای بهبود شرایط جنسیتی و افزایش توانمندیهای اجتماعی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی زنان در نظر میگیرند (یونسکو، ۲۰۰۲ به نقل از فرجی سبکبار، ۱۳۹۱: ۱۲۶).
بنابراین توانایی فناوری اطلاعات و ارتباطات در توانمندی زنان از طریق آموزش بهتر و ارتباطات گسترده در جهت تولید درآمد شخصی نباید نادیده گرفته شود، هم چنین اشکال جدیدی از ارتباطات را به وجود میآورد که زنان را از موقعیتهای اجتماعی گذشته جدا ساخته و فرصتهای نوینی برای اشتغال آنان در مشاغلی فراهم میکند که مستلزم مهارت جدید است. آگاهی زنان از فناوری دیجیتالی نوین، اطلاعات لازم را همانند دیگر افراد جامعه در اختیار آنان قرار میدهد. این امر شرایطی را مهیا میسازد که میتواند زنان را قادر به فروپاشیدن موقعیت اجتماعی بستهای که غالباً در آن محصورند کند، هم چنین فرصتهای نوینی را برای اشتغال زنان در مشاغلی فراهم میآورد که مستلزم مهارتهای جدید است. باید گفت که دستیابی به ارتباطات یک ابزار کلیدی برای مشارکت و ادغام اجتماعی است که خود موجب هرچه بیشتر توانمند شدن زنان میشود.
۳-۵- مدل پژوهش
در پژوهش حاضر بر اساس چارچوب نظری تحقیق و همچنین تحقیقات پیشین، مدل زیر پیشنهاد میگردد.
۳-۵-۱- مدل مفهومیپژوهش
شکل ۳-۴- مدل مفهومی پژوهش
۳-۵-۲-مدل تجربی پژوهش
شکل ۳-۵- مدل تجربی پژوهش
۳-۶-فرضیات پژوهش
بین تأهل و توانمندی زنان رابطه وجود دارد.
درآمد پاسخگو و توانمندی زنان رابطه وجود دارد.
بین درآمد خانواده و توانمندی زنان رابطه وجود دارد.
بین طبقه اجتماعی و توانمندی زنان رابطه وجود دارد.
بین تحصیلات پاسخگو و توانمندی زنان رابطه وجود دارد.
برای دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت fumi.ir مراجعه نمایید. |