برای ترک اعتیاد از کجا باید شروع کنیم؟

تعاریف اعتیاد
اعتیاد چیست؟ اعتیاد را به عادت کردن، خو گرفتن، و خود را وقف عادتی نکوهیده کردن معنا کردهاند; به عبارت دیگر تسلیم به ماده مخدّر که از نظر جسمی و یا اجتماعی زیان آور شمرده میشود، اعتیاد نام دارد. در سال ۱۹۵۰ سازمان ملل متحد تعریف زیر را برای اعتیاد به مواد مخدر ارائه کرد: «اعتیاد به مواد مخدّر عبارت است از مسمومیت تدریجی یا حادی که به علت استعمال مداوم یک دارو اعم از طبیعی یا ترکیبی ایجاد میشود و به حال شخص و اجتماع زیان آور است.» اگر نیم نگاهی به پیامدها و عوارض اعتیاد به مواد مخدّر بیندازیم خواهیم دید که پیامدهای اعتیاد جامعه، فرد و خانواده را از نظر اقتصادی، اجتماعی، روانی و جسمی در برمی گیرد. از مهمترین عوارض جسمی اعتیاد به مواد مخدّر میتوان به ناراحتیهای عصبی، بی اشتهایی، اضطراب، ریزش مکرّر آب از بینی و چشم، ناراحتی عضلانی و فشار شدید در ستون فقرات، لاغر شدن و مانند آن اشاره کرد. در گستره اقتصادی برخی پیامدهای ناشی از اعتیاد به مواد مخدّر عبارتاند از: بیکاری، ضعف مالی در ازای خرید و مصرف مواد، لطمه به اقتصاد و جامعه و خانواده. اما عوارض روانی و شخصیتی ناشی از اعتیاد به مواد مخدر فراواناند; از جمله: ضعف اراده، بی توجهی به مسئولیتهای فردی، ضعف شخصیت، ضعف عاطفه، عصبی بودن، به هم خوردن تعادل روانی، شخصیت نامتعادل و متزلزل، و ضعف اعتماد به نفس. همچنین در زمینه اجتماعی میتوان به عوارضی مانند بی توجهی به مقرّرات جامعه، ضعف نیروی کار جامعه، بی نظمی و بی اعتمادی در جامعه، ضعف بنیاد خانواده، افزایش انحرافاتی مانند: دزدی، فحشا و تکدی گری اشاره کرد.
2-5-1- علل گرایش به اعتیاد
علل گرایش به اعتیاد را میتوان در سه حیطه فردی، اجتماعی و خانوادگی به آنها پرداخت. مشکلات روانی، کنجکاوی، ضعف اراده، فرار از زندگی تکراری، انگیزههای درمانی، و شخصیت نابهنجار فرد مهمترین علل فردی گرایش به اعتیاد میباشند. در قسمت علل خانوادگی میتوان به کمبود محبت در خانواده، تبعیض بین فرزندان، آزادی بی حد، محدود کردن بی حد فرزندان، رفاه بی حد اقتصادی در خانواده، فقر، و نابسامانیهای خانواده اشاره کرد. همچنین برخی از علل اجتماعی گرایش به اعتیاد عبارتاند از: در دسترس بودن مواد مخدّر، بیکاری، نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی، محیط جغرافیایی و محله زندگی نامناسب، ضعف قوانین و ضعف اجرای آن، دوست ناباب، و ضعف دینداری در جامعه. از آن رو که دامنه علل گرایش به اعتیاد و دامنه و گستردگی عوارض ناشی از آن بسیار وسیع و فراگیر میباشد، پیشگیری، شناسایی و از بین بردن علل گرایش به اعتیاد ضروری است; زیرا همان گونه که گذشت، پیامدهای ناشی از اعتیاد بسیار خانمانسوز و بنیان شکن هستند و درمان پس از اعتیاد نسبت به پیشگیری کاری به صرفه نخواهد بود. البته این بدان معنا نیست که افراد معتاد را درمان نکنیم، بلکه بدان معناست که پیش از ایجاد اعتیاد در فرد، زمینههای گرایش به آن شناسایی شوند و با استفاده از مطالعات کارشناسانه در ابعاد و تخصصهای گوناگون، در از بین بردن زمینهها تلاش نماییم. اگر به بُعد اقتصادی توجه کنیم خواهیم دید که هزینه پیشگیری از درمان کمتر خواهد بود; چرا که برای تهیه مواد مخدّر ارز هنگفتی از کشور خارج میشود. همچنین برای کشف و مبارزه با آن و نیز مداوای معتادان هزینههای بالایی صرف میگردد. مقاله حاضر با توجه به اهمیت و مفید بودن پیشگیری نسبت به درمان، به بررسی علل گرایش به اعتیاد در سه بُعد فردی، اجتماعی و خانوادگی میپردازد، سپس متناسب با هر کدام راهکارهایی ارائه میدهد.
2-5-2- پیشگیری از اعتیاد
پیشگیری در لغت به معنای «جلوگیری» و «دفع» آمده است.۲ در زمینه پیشگیری سه موضوع «انسان اعتیادپذیر»، «محیط اعتیادساز» و «عامل اعتیاد» را باید در نظر گرفت. در نتیجه، برای پیشگیری باید با توجه به ریشه اعتیاد در زمینهها و موارد خاص با درایت تمام، دست کم، یکی از این علل را حذف کرد تا زنجیره اعتیاد از هم بپاشد. پیشگیری از اعتیاد باید در دو جهت مورد توجه قرار گیرد: طرف تقاضا و طرف توزیع. هر کدام از این دو جهت ویژگیهای مخصوص به خود را دارند. راهکارهای پیشگیری از عرضه کننده، مجموعه فعالیتهایی میباشد که از منبع تولید تا مصرف کننده را در برمی گیرد. بخش دیگر، که مربوط به فرد معتاد (تقاضاکننده) میباشد، جنبه وسیعی دارد. از این رو، ضروری است که عوامل مستعدکننده گرایش به مواد مخدّر نظیر نابسامانیهای خانواده، دوستان بد، مدرسه، و محل زندگی نامناسب مورد توجه قرار گیرند. پیش از پرداختن به علل گرایش به اعتیاد، ابتدا به مهمترین تبیینها و نظریههای انحرافات اجتماعی (و به طور اخص گرایش به اعتیاد) اشاره میگردد:
2-5-3- نظریههای انحرافات اجتماعی (پیدایش اعتیاد)
تبیینهای روان شناختی: تبیینهای روان شناختی بر تفاوتهای فردی اشخاص در شیوه تفکر و احساس درباره رفتار خویش تأکید دارند; تفاوتهایی که میتواند به شکل تفاوتهایی ظریف و جزئی در رفتار برخی افراد با افراد متعارف یا حتی در قالب اختلالات وخیم شخصیتی ظاهر شود و برخی افراد را به سبب عللی مانند افزایش خشم و عصبانیت، کمی وابستگی و تعلق خاطر به یکدیگر، یا تمایل به خطر کردن و لذت جویی با شدت بیشتری مستعد ارتکاب رفتارهای کجروانه سازد. یکی از تبیینهای روان شناختی که بر نارساییهای شخصیتی تأکید دارد، تبیین فروید است. فروید ساختار شخصیت را شامل سه لایه «نهاد»، «من» و «من برتر» میداند. «نهاد» همان نفس اماره و سرچشمه نیروی نفسانی میباشد که هیچ گونه قید و بندی نمیشناسد. «من» هسته اصلی شخصیت و مبیّن آموزش و فراگیری واقعیات زندگی است. این بخش پیونددهنده «نهاد» و «مَن برتر» و ـ به اصطلاح ـ دروازه بان شخصیت است. «مَن برتر» شامل ارزشهای اخلاقی و وجدانی فرد است که به تدریج با آموزش و پرورش و تأثیر عوامل محیطی ایجاد میشود. فروید معتقد است که عرصه زندگی انسان صحنه کشاکش دو نیروی «نهاد» و «مَن برتر» میباشد. زمانی رفتار انحراف آمیز پیش میآید که «نهاد» در مبارزه با «مَن برتر» پیروز گردد. ژان برژه معتادان را از نظر شخصیتی و روانی به معتادان با ساختار «روان نژند»، «روان پریش» و «افسرده» حال تقسیم میکند. اما به طور کلی، تقسیم بندی دیگری وجود دارد که بیشتر روان شناسان پای بند آن هستند و آن تقسیم شخصیت معتاد به «نوروتیک»، «پسیکوتیک» و «سازمان نیافته» است. معتادان «نوروتیک» خودآزار و دیگرآزارند و دارای اختلال در روابط عاطفی و خانوادگی میباشند. از نظر روانی، این افراد با مصاحبه و رویارویی و نیز از طریق همدلی، اعتماد و اطمینان بخشیدن به آنها باید تحت درمان قرار گیرند. معتادان «پسیکوتیک»، واقعیت گریز هستند، روانکاوی این گروه و کنترل پرخاشگری در آنها بهترین راه درمان این گروه محسوب میگردد. معتادانی که دارای رفتار «سازمان نیافته» هستند، قادر به برقراری ارتباط با واقعیتها نیستند و ناکامیهای خود را معلول محیط اجتماعی و خانوادگی دوران کودکی خود میدانند و بسیار خیالپرداز هستند. این گروه نیز از طریق روانکاوی فردی و گروهی تحت درمان قرار میگیرند. ۵ میتوان نتیجه گرفت که هرگاه رشد روانی فرد به موازات رشد جسمی او انجام نگیرد و شخصیت فرد تکامل نیابد، فرد در معرض و هجوم بیماریها و اختلالات روانی قرار میگیرد و به فردی بی اراده، تلقین پذیر و بی عاطفه تبدیل میشود. در این هنگام در معرض خطر کجروی و انحراف واقع میشود، که اعتیاد به مواد مخدّر یکی از این انحرافات میباشد. این گونه افراد به دلیل عدم تکوین شخصیت نمیتوانند ارزشهای اخلاقی را بپذیرند و به آسانی نمیتوانند خود را با محیط سازش دهند. علاوه بر آن، دچار مشکلات احساسی و عاطفی میگردند. در نتیجه، زمینه مناسبی برای اعتیاد به مواد مخدّر در چنین افرادی به وجود میآید. برای مثال، افراد عقب مانده ذهنی به دلیل اینکه خطر ناشی از اعتیاد را نمیدانند و شخصیت تلقین پذیری دارند، تحت تأثیر تلقین دیگران و با همنشینی افراد معتاد به طرف اعتیاد کشانده میشوند. تبیینهای زیست شناختی: تبیینهای زیست شناختی را میتوان به دو حیطه تبیینهای حاکی از اختلالات بدن و تبیینهای ژنتیک تقسیم کرد. تبیینهای زیست شناختی، عوامل جسمی و زیستی را عامل پیدایش کجروی می شمرند. به نظر آنها مجرمان و تبهکاران دارای ساختمان زیستی خاص هستند و با دیگران به لحاظ زیستی متفاوت میباشند; یعنی بین نقص بدنی و گرایش به انحرافات اجتماعی رابطه نزدیکی وجود دارد. روان پزشکان نیز ابتلا به بیماریها و اختلالات روانی را ناشی از ضایعات وارد بر مغز میدانند. بر این اساس، عواملی مانند: ارث، کروموزومها، ژنها، ابتلا به بیماریها، جنسیت، سن و نژاد به نوعی عامل رو آوردن فرد به اعتیاد معرفی میشود. لامبروزو، پدر نظریه زیستی، معتقد است مجرمان، خصایص انسانهای ابتدایی و وحشی را دارا میباشند. به عقیده وی، ویژگیهای جسمی و ظاهری وجود دارد که مجرمان را از بقیه انسانها جدا میکند. دیدگاه جانی زادگان در این بخش قرار میگیرد. آنان معتقدند برخی افراد «جانی مادرزاد» میباشند و خواه ناخواه مرتکب انحرافات اجتماعی میشوند. آنها دارای علایم بدنی میباشند که از دیگران متمایزند. علایم مزبور عبارتاند از:
۱) داشتن پشتی خمیده، دندانهای غیرعادی.
۲) داشتن دید بسیار قوی و علاقه مندی شدید به خونریزی.
۳) عدم تغییر رنگ در مواقع هیجان و شرم.
۴) داشتن خصوصیات معکوس جنسی.
۵) بی تفاوت در مقابل درد.
۶) احساس پیری در جوانی به دلیل ترشح نادرست غدد داخلی.
برخی از این متفکّران بر نقش وراثت و کروموزومها تأکید دارند و معتقدند اغلب افراد تبهکار دارای تفاوتی در ژنها میباشند. (افرادی که جنایتکار به دنیا میآیند الگوی کروموزوم xyy دارند.) برخی نیز معتقدند بین تیپ جسمی افراد و گرایش آنها به جرم رابطه وجود دارد; مثلا، در تیپ شناسی شلدون، افراد به سه دسته چاق، عضلانی و استخوانی تقسیم میشوند. وی معتقد است: افراد چاق مهربان، افراد عضلانی زورگو (و اغلب بین این افراد جرم بیشتر به چشم میخورد) و افراد استخوانی گوشه گیر و حساس میباشند. پژوهش درباره رابطه انحراف آمیز و الگوهای توزیع کروموزومها، هنوز هم انجام میگیرد.▪ تبیینهای جامعهشناختی: نظریههای جامعهشناختی، بر نقش مهم و اساسی محیط اجتماعی در شکل دادن به پدیده کجروی تأکید دارند; و هنگام توجه به چگونگی شکل گرفتن رفتارهای کجروانه در صحنه اجتماع اساساً به عللی توجه میکنند که گروهها یا قشرهایی را از اعضای آن، در معرض کجروی قرار میدهد. این دسته تبیینها، شکل گیری رفتارهای کجروانه را عمدتاً به اموری مانند ساخت اجتماعی و شرایط و موقعیتهای اجتماعی که فرد در آنها قرار میگیرد نسبت میدهند. استدلال عمده در این دسته تبیینها آن است که نهادهای اجتماعی و مناسبات کلی اجتماعی را باید به عنوان یک کل نگریست و بر همین اساس، کجروی را نیز در درون و در ربط و نسبت با آن باید مطالعه کرد. معمولا این تبیینها پاسخ به این پرسش را هدف خود قرار دادهاند که: چه چیزی در محیطهای اجتماعی وجود دارد که مردم را کجرو و بزهکار میسازد؟
۱) نظریه مرتن: از نظر بسیاری از جامعه شناسان انحراف نتیجه نارساییهای موجود در فرهنگ و ساختار اجتماعی یک جامعه است. هر جامعه ای نه تنها هدفهای فرهنگی تجویزشده ای دارد، بلکه وسایل اجتماعاً پذیرفته شده ای را نیز برای دستیابی به این هدفها در اختیار دارد. هرگاه این وسایل در دسترس فرد قرار نگیرد، احتمالا آن شخص به رفتار انحراف آمیز دست می زند. رویکرد نابسامانی اجتماعی به عنوان یکی از نظریههای جامعهشناختی انحراف اجتماعی و بعضاً اعتیاد میباشد. مهمترین نظریه پرداز در این رویکرد مرتن، جامعه شناس آمریکایی، است. رویکرد نابسامانی اجتماعی، منشأ کجروی را تنها به ساخت اجتماعی و فرهنگ (نه شخص کجرو و شکستهای او) مربوط نمیسازد، بلکه این توجه را نیز به دست میدهد که چرا افراد برخی اعمال کجروانه، به ویژه جرایم مالی را مرتکب میشوند. این رویکرد، هم در مورد کجروی فردی و هم در مورد کجروی گروهی بحث میکند و به گونه ای بسیاری از رفتارهای کجروانه را در برمی گیرد. بی هنجاری که به حالت عدم هنجارمندی یا بی ریشگی اطلاق میشود، زمینه ایجاد کجروی و انحراف اجتماعی میباشد; زیرا حالت بی هنجاری زمانی پیش میآید که چشمداشتهای فرهنگی با واقعیتهای اجتماعی سازگاری ندارد. مرتن کوشیده است بی هنجاری را به انحراف اجتماعی ربط دهد. وی معتقد است که فرد در نتیجه فراگرد اجتماعی شدن، هدفهای مهم فرهنگی و نیز راههای دستیابی به این اهداف را که از نظر فرهنگی مورد قبول باشند فرا میگیرد. هرگاه تعارض میان اهداف مقبول اجتماعی و وسایل مقبول و قابل دسترس در جامعه ایجاد شود، فرد به ناهنجاری و کجروی روی میآورد. وی گونههای متفاوت این کجروی ها را در چهار صورت زیر تصویر کرده است:
۱) کجرو در عین قبول اهداف اجتماعی، برای رسیدن به آن از وسایل غیرمقبول استفاده میکند; برای مثال، در زمینه مواد مخدّر کسی که از راه مشروع به ثروت و موقعیت اجتماعی دسترسی پیدا نمیکند ممکن است از راههای غیرمشروع و غیرقانونی، مانند توزیع مواد مخدّر، برای رسیدن به اهداف خود استفاده کند.
۲) کجرو اهداف مقبول جامعه و وسایل صحیح رسیدن به اهداف را نفی میکند. در این مورد معمولا افراد از جامعه منزوی میشوند. برخی از این افراد به منظور جبران تنهایی خود، معمولا به مشروبات الکلی و یا مواد مخدّر روی میآورند.
۳) کجرو، اهداف و وسایل مقبول جامعه را رد کرده و اهداف و وسایل مقبول خویش را مطرح میکند; در این مورد، افراد روحیه انقلابی میگیرند و از طریق مبارزه با نظام سعی در تغییر آن دارند.
۴) کجرو، اهداف مقبول جامعه را نمیپذیرد، اما برای رسیدن به مقاصد خود از وسایل مقبول جامعه استفاده میکند. در این مورد، افراد کوشش میکنند تا وارد بدنه قدرت شوند و از راههای قانونی به اهداف خود برسند.
۲. نظریه کنترل اجتماعی: نظریه کنترل اجتماعی تاریخی طولانی دارد و این عقیده که «شکل گیری رفتار انحرافی به وسیله جوانان» علت فقدان برخی کنترلهای اجتماعی است، برای مدتی به طور کلی مورد قبول بوده است. این نظریه همنوایی را حاصل وجود پیوندهای اجتماعی بین افراد جامعه و اعمال انواع کنترل از طرف جامعه بر افراد میداند و ناهمنوایی را ناشی از گسستن پیوندهای شخصی بر نظم قراردادی جامعه قلمداد میکند. هیرشی، یکی از نظریه پردازان معروف این حوزه نظری و مفسّر دیدگاه دورکیم نشان داده که چگونه در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم نقش برجسته ای در تعاریف جرم و بزهکاری داشتهاند. نظریه کنترل اجتماعی بر این پیش فرض استوار است که اگر بخواهیم از تمایلات رفتار انحرافی جلوگیری شود باید همه افراد، اعم از جوان و بزرگسال، کنترل شوند. طبق این نظریه، رفتار انحرافی، عمومی و همه گیر است و آن نتیجه کارکرد ضعیف سازوکارهای کنترل اجتماعی میباشد. این نظریه بر دو نوع کنترل شخصی و کنترل اجتماعی تأکید دارد. نظامهای کنترل شخصی شامل عوامل فردی و به ویژه روان شناختی میباشد. اعتماد به نفس به عنوان عامل اساسی روان شناختی در کنترل شخصی شناخته شده است. عوامل کنترل اجتماعی شامل وابستگی و پای بندی به نهادهای بنیادین اجتماعی مانند: خانواده، دین، سیاست، و آموزش میباشد. یکی دیگر از پیش فرضهای نظریه کنترل اجتماعی این است که وفاق کلی در مورد هنجارها، ارزشها، اعتقادات و باورهای رایج در جامعه وجود دارد و کنترل اجتماعی بر مبنای این وفاق اجتماعی انجام میشود. امروزه به دلایل گوناگون، از جمله افزایش جمعیت، کنترل رسمی بیشتر و حتی جایگزین کنترلهای غیررسمیشود. ابزار مهم کنترل اجتماعی، اجتماعی کردن افراد است که ضعف در این امر موجب بروز رفتارهای نابهنجار و از جمله اعتیاد میشود.
2-5-4- علل گرایش به اعتیاد
علل گرایش به اعتیاد را میتوان در سه قلمرو فردی، خانوادگی و اجتماعی مطرح کرد:
2-5-4-1- علل فردی
بسیاری از روان شناسان علل رفتارهای انحرافی را برحسب نقص شخصیت فرد کجرو توجیه میکنند و بر این باورند که برخی از گونههای شخصیت، بیشتر از گونههای دیگر، گرایش به تبهکاری و ارتکاب جرم دارند. علل فردی گرایش به اعتیاد بیشتر بر مبنای نظری دیدگاههای روان شناختی متکی میباشند. با دانستن عواملی که فرد را در معرض خطر اعتیاد قرار میدهند، میتوان افراد در معرض خطر را شناسایی کرد و برای پیشگیری از ابتلای آنان به اعتیاد، برنامه ریزیهای دقیق و مؤثر انجام داد.
الف) مشکلات روانی: گروهی از افراد که بعضاً ضعیف النفس هستند، قدرت مقابله با مشکلات و ناکامیها را ندارند و اعتیاد را راه نجات خود تلقّی میکنند; برای رهایی از ناراحتیها، فشارهای روانی، بی اعتمادی به خویشتن و رفع هیجانات درونی در جستوجوی پناهگاهی امن، به مواد مخدّر و یا مصرف داروهای روان گردان پناه میبرند. این افراد فکر میکنند که با مصرف مواد از گرفتاریهای زندگی رهایی مییابند و دنیا را به نحو دیگری مشاهده میکنند; زیرا حالت تخدیری دارو و مواد مخدّر سبب میشود که تا مدتی فرد معتاد نسبت به مسائل، مشکلات و واقعیتهای زندگی بی تفاوت باشد. همین فرار از زیر بار مشکلات فردی، عامل عمده برای کشش افراد به طرف مواد مخدّر است. یک دسته از افرادی که بیشتر در معرض اعتیاد به مواد مخدّر قرار میگیرند افراد افسرده هستند. به عقیده برژه افسردگان بیشترین و مهمترین بخش معتادان را تشکیل میدهند. افراد افسرده ضعف روانی دارند و به نوعی احساس خلأ شخصیتی میکنند. آنها به تصور خودشان، توان لذت بردن از دنیا را ندارند، همواره احساس ناتوانی و خستگی میکنند و خود را تهی از هرگونه توان و احساس مطلوب میدانند. به عقیده سیدنی کوهن، چنین افرادی ممکن است با مصرف مواد در جستوجوی جادویی برآیند که به دردهایشان پایان بخشد و خلأهایی را که در خودشان احساس میکنند رفع و نقص شخصیتشان را برطرف کنند.
ب) کنجکاوی: عده ای با شرکت در مجالس دوستانه زمانی که میبینند دیگران از مواد مخدّر استفاده میکنند حس کنجکاوی در آنها تحریک شده، به مصرف مواد گرایش پیدا میکنند. این امر منجر به مهیا شدن زمینه اعتیاد در فرد میشود; زیرا ممکن است با اولین مرتبه استفاده در فرد احساس مثبتی ایجاد گردد و باعث تکرار این عمل شود. البته آنها غافل از این هستند که این نوع لذتها زودگذر و خانمانسوز میباشند. دسته ای از افراد نیز برای کنجکاوی و ارزیابی خودشان با تصور اینکه با یکبار مصرف معتاد نمیشوند، و گاهی حتی برای اینکه قدرت خودشان را به دیگران ابراز دارند به مصرف مواد مخدّر تن میدهند. احتمال معتاد شدن این افراد نیز بسیار است.
ج) ضعف اراده: اراده عامل حرکت فرد میباشد. پس باید با منطق و شرع همسان باشد و با استفاده از تربیت و آموزش صحیح تقویت شود. فردی که با مشاهده یک عمل خلاف شرع و موازین اجتماعی با قاطعیت تمام در مقابل آن ایستادگی مینماید، از خود تزلزلی نشان نمیدهد و هدف خود را در زندگی به طور قطعی انتخاب میکند دارای اراده ای قوی میباشد. اما اگر فرد دچار اراده ضعیف بوده و برنامه خاصی برای زندگی خود نداشته باشد، اولا، دچار نوعی سردرگمی و خستگی روحی میشود و ثانیاً، ممکن است در مقابل هر انحرافی پاسخ مثبت دهد. در این صورت، نه تنها شخص نمیتواند مانع انحراف دیگران شود، بلکه خود نیز دچار انحراف میگردد. این مسئله دراعتیاد فرد اهمیت بسزایی دارد.
د) رهایی از زندگی عادی: تقریباً انجام هر کاری بدون توجه به باورهای ذهنی و نیروهای درونی شخص انجام دهنده غیرممکن است. زمانی که یک تبدّل به مفهوم دقیق کلمه در خاستگاه فلسفی ذهنی صورت میگیرد، باور روانی و انگیزه ای، که از آن گرایش به مواد مخدّر تعبیر میکنیم، ایجاد میشود. فرد دایم مشکلات و موقعیت خود را ارزیابی و داوری میکند. این داوری نوعاً شخصی بوده و بر اساس دانش و فرهنگ تربیتی و فکری شخص داوری کننده صورت میپذیرد. حقیقت آن است که اعتیاد، همچنان که از نامش پیداست، اگرچه خود، صورت عادت دارد، اما برای شکستن یک عادت دیگر انجام میگیرد. یکی از بارزترین علل گرایش به مصرف مواد مخدّر در جوامع صنعتی پیشرفته شکستن عادت ناشی از حیات عادی فردی است که در بستر زمان، صورت تکرار ملال آور به خود میگیرد. بر اساس آماری که به دست آمده، قریب هشتصد هزار نفر از معتادان (از جمع دو میلیون نفر)، معتادان تفنّنی هستند که متأسفانه آمار سرآمدان علم و دانش در این طبقه زیاد میباشد.
هـ) انگیزههای درمانی: یکی از علل مصرف مواد مخدّر جنبههای درمانی آن است. حقیقت آن است که در بسیاری از موارد پرداختن و گرایش به مواد مخدّر، در آغاز، جنبه مداوا داشته و سپس در بستر زمان به اعتیاد بدل گردیده است. شیوع مواد مخدّر در روستاها نوعاً با انگیزه درمانی صورت میپذیرد. در این بخش استفاده از مواد مخدّر برای رسیدن به تعادل جسمی است. در برخی از روستاها برای تسکین درد کمر، درد دندان، درد گوش و مانند آن از تریاک استفاد میکنند.
و) شخصیت متزلزل: آلپورت در تعریف خود از شخصیت میگوید: «شخصیت سازمانی است پویا از نظامهای روانی ـ جسمانی در درون فرد که سبب سازگاریهای بی همتا و بی نظیر او با محیط میشود.» بین شخصیت و اعتیاد رابطه ای متقابل وجود دارد، به نحوی که فرد به علت وضع خاص شخصیتی و نیازها، شکستها، ناتوانی در برخورد با مسائل و ناکامی در زندگی، عدم ثبات عاطفی و ملایمات دیگر، به اعتیاد روی میآورد. از سوی دیگر، اعتیاد به نوبه خود منجر به از بین رفتن تعادل روانی و هیجانی شخص میشود. بدین سان، بین اعتیاد و شخصیت فرد دور باطلی ایجاد میشود که مبارزه با آن مستلزم تغییر شرایط بیرونی و درونی، یعنی ایجاد اراده و روحیه ای قوی و آسیب ناپذیر است. شناخت شخصیت و ویژگیهای رفتاری معتادان به منظور مبارزه با اعتیاد و نیز پیشگیری و درمان آن، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. برخی از اختلالات مربوط به شخصیت که منجر به شکل گیری و ایجاد زمینه انحرافات اجتماعی و گرایش فرد به اعتیاد میشود عبارتاند از: شخصیت «پارانویایی» و «شخصیت ضد اجتماعی». ویژگیهای خاص شخصیت «پارانویایی» این است که این افراد اعمال دیگران را تحقیرآمیز یا تهدیدآمیز تفسیر میکنند; به دیگران اعتماد ندارند و روابط اجتماعی آنها در اثر همین بی اعتمادی مختل شده است. این افراد خود بزرگ بین هستند و به دیگران ظلم و ستم میکنند.
ضعف «شخصیت ضداجتماعی» نوعی به هم ریختگی ارتباط میان انسان و جامعه است. این افراد نسبت به هنجارها و مقرّرات اجتماعی بی اعتنا و بی تفاوت هستند و سعی میکنند به هر نحو که شده به هوا و هوس خود پاسخ دهند. این افراد ارزشهای اخلاقی را پایمال میکنند و به علت جستوجوی لذت و نیز ضعف اراده به آسانی گرفتار مواد مخدّر و الکل میشوند. از نشانهها و ویژگیهای شخصیت ضد اجتماعی میتوان به خودمحوری، فقدان احساس گناه و فریبندگی سطحی و ظاهری اشاره کرد.
راهکارهای پیشگیری از اعتیاد در زمینه علل فردی
– ایجاد تقویت و معرفی مراکز مشاوره روان شناسی به منظور آنکه افراد بتوانند به راحتی و بدون پرداخت هزینه مشکلات روانی خود را با آن مراکز در میان بگذارند.
– خانوادهها باید با تشریح کامل اعتیاد و عوارض مصرف مواد مخدّر به فرزندانشان، مشکلات روانی و افسردگیهایی که پس از اعتیاد رخ میدهد (همچنین عوارضی که بر زیبایی و ظاهر افراد ایجاد میشود) به آنها متذکر شوند و از این طریق مانع گرایش و کنجکاوی افراد خانواده به سمت اعتیاد گردند.
– آموزش به خانوادهها در جهت رفع مشکلات روانی فرزندانشان و اهمیت قایل شدن به خواستههای آنها.
– حمایت از بیماران روانی و توجه به مراکزی مانند بهزیستی، تیمارستانها و…
– توسعه همه جانبه امکانات و مراکز درمانی اعتیاد از نظر شرایط و علوم روان شناختی.
– با تبلیغ و گوشزد کردن این مطلب که حتی یک مرتبه مصرف کردن مواد مخدّر ممکن است منجر به اعتیاد شود، میل به استفاده از مواد مخدّر را، حتی برای یک مرتبه هم در افراد از بین ببرند.
– افراد خانواده نباید در مهمانیهایی که در آنها به طور تفنّنی از مواد مخدّر استفاده میشود، شرکت نمایند.
– ایجاد سرگرمیهای مثبت و سازنده برای اینکه افراد به دلایل تفنّنی به اعتیاد روی نیاورند.
– عضویت بخشی فرزندان در گروههای هنری، ورزشی و مانند آن، تا از این طریق آنهایی که روحیه ضعیف و افسرده دارند، نقاط مثبت خود را بشناسند و استعدادهای خود را شکوفا نمایند.
– آموزش همگانی و همه جانبه افراد جامعه به لحاظ شناخت خویشتن انسانی و تقویت عزّت نفس.
– از بین بردن تصورات باطل در خانوادهها مانند این تصور که «با مصرف مواد مخدّر، مشکلات زندگی فراموش میشود و زندگی به نحوی زیبا تغییر مییابد!»
– خودداری از طبابت خانگی با استفاده از مواد افیونی.
– تقویت مراکز درمانی و بهداشتی، بخصوص در روستاها و شهرهای دورافتاده.
– مراقبتهای ویژه از افرادی که به لحاظ روحی و شخصیتی آمادگی بیشتری برای گرایش به اعتیاد دارند.
– شناسایی افرادی که از نظر شخصیتی متعادل نیستند (مثلا در مدارس، توسط معلمان و…) و آموزش آنها برای دوری از اعتیاد.
– خانوادهها سعی نمایند فرزندانشان را اجتماعی پرورش دهند، به نحوی که فرد با روحیه و شخصیت برون گرا و فعال تربیت شود.
2-5-4-2- علل خانوادگی
خانواده اصلیترین نقش را در تربیت فرزندان دارد. یک خانواده سالم خانواده ای است که همه امور و فعالیتهای آن منطبق با موازین و معیارهای حاکم بر جامعه باشد. یافتههای تحقیقات حاکی از آناند که ۴۴ درصد بزهکاران جامعه ما در خانوادههای بی بند و بار زندگی میکردهاند. بی توجهی والدین به تربیت فرزندان عواقب وخیمی در آینده فرزندان به دنبال خواهد داشت. نوع شغل پدر و مادر، وضعیت مسکن، کثرت یا قلّت اولاد، همسایگان، ساکنان دیگر منزل، ویژگیهای اخلاقی پدر و مادر، نحوه رفتار با کودکان، طلاق، وجود ناپدری و نامادری، تعدد ازدواج، فرهنگ خاص حاکم بر خانواده، میزان تحصیلات والدین، پدرسالاری یا مادرسالاری، وضع اقتصادی خانواده، از هم پاشیدگی و سردی خانواده، جدایی والدین و عدم پیوستگی اعضای خانواده، و سست بودن ارکان خانواده از عوامل مهمی میباشند که زمینه انحراف و کجروی را در فرد ایجاد مینمایند. تحقیقات نشان میدهند که افراد معتاد بیش از افراد غیرمعتاد به خانوادههای از هم پاشیده و بی ثبات تعلّق دارند. یکی دیگر از زمینههای اعتیاد فرزندان اعتیاد پدر، مادر و یا اعضای خانواده میباشد. امروزه نهاد خانواده در غرب از جایگاه اصلی خود دور شده است. به هم خوردن نظم خانوادگی، سست شدن پایه این نهاد اساسی، شانه خالی کردن جوانان از قبول مسئولیت ازدواج، منفور شدن مادری، کاهش علاقه پدر و مادر و به ویژه مادر به فرزندان، جانشین شدن هوسهای سطحی به جای عشق، و افزایش طلاق، سبب گردیدهاند که در این جوامع، نهاد خانواده کارکرد خود را در مورد کنترل آسیبهای اجتماعی از دست بدهد. اما در جامعه ما که یک جامعه اسلامی است و تعالیم اسلامی ارزشهای خانوادگی را به بهترین وجه بیان کرده و مورد تأکید قرار داده است، نباید شاهد سست شدن پایههای خانواده باشیم. به طوری که بیش از چهار هزار دستورالعمل به صورت مستقیم درباره خانواده و ارزشهای حاکم بر آن از طرف معصومان بیان شده است. در نتیجه پژوهشی که از ۸۰۰ کودک بزهکار به عمل آمده، معلوم شد که ۶۵ درصد مادرانشان طلاق گرفته یا در حال جدایی بودهاند. بررسی دیگر نشان میدهد که ۸۸ درصد کودکان مجرم دارای پدر و مادری بودهاند که از هم جدا زندگی کرده و بین آنها اختلاف نظر و ستیزه وجود داشته است. در ذیل به برخی عوامل زمینه ساز گرایش فرد به اعتیاد در خانواده اشاره میگردد:
– کمبود محبت در خانواده:
بسیاری از صاحب نظران در مسئله بزهکاری، کمبود محبت و ضعف عاطفی را ریشه اصلی جرم و انحراف دانستهاند. تحقیقی از غرب درباره بزهکاران نشان داده است که ۹۱ درصد مجرمان در ارتباط با جرم به نحوی دچار مشکل عاطفی بودهاند. فرد در خانواده زمانی که نیازهای عاطفیاش برآورده نشود، مجبور میشود دست نیاز به سوی دیگران دراز نماید. در این زمان است که شکارچیان از این موقعیتها سوء استفاده میکنند و با ارتباط عاطفی دروغین افراد را به سوی انحراف میکشانند.
– افراط در محبّت:
زیاده روی در محبت نیز خود مانند کمبود محبت اثر منفی بر تربیت فرزندان دارد، به نحوی که فرزند همیشه متکی به پدر و مادر میباشد و هیچ گاه احساس استقلال و بزرگمنشی نخواهد کرد. زمانی که چنین فردی وارد جامعه شود و در این موقعیت از محبتهای پدر و مادر به دور باشد، احساس کینه و عقده جویی مینماید و برای جبران این مسئله دست به هر خلافی خواهد زد.
– تبعیض بین فرزندان:
این مسئله نیز یکی دیگر از مواردی است که فرد در خانواده احساس حقارت و حسادت مینماید. توجه نکردن به این امر خود میتواند زمینه اعتیاد در اعضای خانواده را ایجاد نماید.
– محدود کردن فرزندان:
همان گونه که آزادی بی حد و حصر منجر به گرایش فرد به انحرافات اجتماعی میشود، محدود بودن نیز میتواند عامل گرایش فرد به انحرافات اجتماعی باشد; زیرا از سویی، محدود بودن منجر به فعال شدن حس کنجکاوی فرد و از سوی دیگر، منجر به بروز مشکلات عاطفی میشود. کنترل بیش از حدّ فرزندان سبب میشود که فرد وابسته به کنترل خارجی (زور) باشد; یعنی تا زمانی که از طریق اعمال زور رفتارش تحت کنترل است دست به عمل منحرفانه نمیزند، اما به محض اینکه کنترل والدین ضعیف شود و یا والدین به دلیل اشتغالات فرصت کنترل را نداشته باشند، خود را رها مییابد و به رفتارهای انحراف آمیز روی میآورد; زیرا از کودکی حس کنترل درونی (وجدان) او خاموش بوده و همیشه به کنترل خارجی و احتمالا زور وابسته بوده است.
– اعتیاد یکی از اعضای خانواده:
افرادی که در خانوادههای معتاد زندگی میکنند، ترس و قبح معتاد شدن برایشان از بین رفته است و عادی شدن مصرف مواد در خانواده موجب سهولت گرایش دیگر اعضا به مصرف مواد مخدر میشود. اگر پدر و مادر در خانواده معتاد باشند اعتیاد آنها از یک سو، کنترل و تسلط آنها را بر فرزندان کاهش میدهد و از سوی دیگر، عامل انتقال این عادت به فرزندان میشود. البته گاهی اوقات برخی فرزندان به دلیل انزجار از رفتار پدر و مادر و عبرت گرفتن از آنها، از این صفت دوری میجویند، اما چنین والدینی در گرایش به اعتیاد فرزندانشان نقش مؤثر دارند. نتایج تحقیقات نشان میدهند که بسیاری از معتادان در خانواده، افراد معتاد، از قبیل پدر، مادر، پدربزرگ و… داشتهاند.
– رفاه اقتصادی خانواده:
در خانوادههایی که رفاه و درآمد اقتصادی زیاد است، روابط انسانی بر اثر کثرت کار و یا سرگرمی ضعیف میگردد. ضعف روابط انسانی نیز به نوبه خود عامل مساعدی برای کشش فرد به مواد مخدر است. بهترین دلیل این مدعا افزایش روزانه درصد معتادان در جوامع صنعتی غرب است که با رشد صنعت، روابط انسانی ضعیف تر میگردد. همچنین افرادی که درآمد بیش از حد دارند موقعیت و زمینه مساعدتری برای شرکت در کلوپهای شبانه و یا تفریحات متنوع در داخل یا خارج از کشور دارند و بدیهی است که این قبیل امکانات و تفریحات، زمینه را هم برای مصرف و هم برای فروش مواد مخدر بسیار مساعد مینماید. «خداوند در قرآن کریم، رفاه طلبی و “اتراف” را به شدت مورد حمله و نکوهش قرار میدهد و آن را عامل مستقیم در ایجاد طغیان، فساد و ظلم و کژیها معرفی مینماید. همچنین در متون دینی آمده است که رفاه طلبی و زندگی مرفّهانه سبب طغیان در برابر خداوند، سیطره شهوات بر انسان، همراهی با ظالمان، فاسقان و کافران، لذت گرایی، غرق شدن در کامیابیها و نیز اقدام به کجروی ها میشود. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در فرازی میفرمایند: من از ثروت بیش از حد، بیش از فقر برای شما هراسان هستم و آن را موجب هلاکت و سقوط می دانم، و نیز امام علی (علیه السلام) فزونی ثروت را مایه هلاکت، طغیان و فنا دانسته است.»
– بی سوادی یا کم سوادی والدین:
تحصیلات پایین یا بی سوادی نقش مهمی در فرهنگ عمومی جامعه و همچنین در حریم خانواده و تربیت فرزندان دارد. بی سوادی و کم سوادی عامل بسیاری از مسائل، مشکلات، نارساییهای اجتماعی و انحرافات است. روشن است که پدر و مادر باسواد بسیار بهتر و با دید باز نسبت به دنیای پیرامون، مسائل و مشکلات خانواده را حل میکنند. والدین تحصیل کرده با روشهای علمی و منطقی میتوانند فرزندان را کنترل نمایند. آنان اغلب به دلیل آگاهی و شناخت مسائل و نیاز زندگی خود، شرایط مادی و معنوی و عاطفی مناسبی را برای فرزندان ایجاد میکنند. حال آنکه، بی سوادی والدین منجر به مسائلی از قبیل: روشهای غیرمنطقی در تربیت فرزندان، پی نبردن به نیازهای روانی فرزندان، نپذیرفتن تغییرات در نگرشهای جوانان و تأکید بر روشها و اعتقادات سنّتی خود میشود که تمامی این مسائل موجب میگردند فرد نوعی احساس تنهایی و کمبود نماید و در نتیجه، در پی یافتن همدرد و همدل، به هر شخص و هر موادی روی آورد.
غالب تحقیقات نشان میدهند که بیشتر معتادان، والدینشان بی سواد و کم سوادند. «پدر ۶۴ درصد معتادان و مادر ۸۳ درصد آنها بی سواد میباشند و علاوه بر آن، ۵۱ درصد معتادان خود بی سواد بودهاند و یا دارای تحصیلات قدیمی و ابتدایی هستند. همچنین ۴۰ درصد همسران ایشان نیز بی سواد بودهاند.»
– فقر خانواده:
فقر و انحرافات اجتماعی از جمله پدیدههایی هستند که به نظر بسیاری از صاحب نظران با هم مرتبط میباشند. آنان پدیدههای مزبور را در دو طبقه خرد و کلان تبیین کردهاند. در سطح خرد، فقر را معلول ویژگیها و استعدادهای فردی شخص میدانند و عواملی همچون ضعف جسمانی و اختلالات روانی و بی استعدادی را از جمله مواردی میدانند که در رابطه با ایجاد فقر مؤثرند. اما در سطح کلان، فقر و انحرافات هر یک معلول تلقّی شده، در یک چرخه علّی و معلولی قرار میگیرند. بر اساس این گونه تبیینها، مشخص میشود که در سطح نهادها، سازمانها، روابط اجتماعی و خصایص ساختاری جامعه مشکلی وجوددارد و سبب ایجاد یک معضل در جامعه شده است. تحقیقات و پژوهشها در عین حال که مؤید وجود رابطه مستقیم بین فقر و انحرافات نیست، اما وجود همبستگی میان آن دو را تأیید مینماید. بر این اساس، فقر به عنوان یکی از مسائل اجتماعی، در وقوع انحرافات و افزایش میزان آن، به ویژه در زمینه جرایم زنان، اعتیاد و سرقت تأثیرگذار است. در رویکرد دینی نیز این همبستگی میان فقر و انحرافات اجتماعی مورد تأیید است; بر این اساس، فقر انگیزش روی آوری به کجروی را افزایش میدهد. همچنان که رفاه طلبی و ثروتمند بودن در گرایش فرد به سوی انحرافات اجتماعی، انگیزه ای بسیار قوی میباشد. همان گونه که فقر میتواند فرد را به سوی قاچاق مواد مخدر و اعتیاد بکشاند، خود نیز یکی از عواقب اعتیاد میباشد; یعنی رابطه ای دوسویه بین فقر و اعتیاد وجود دارد، به گونه ای که هرگاه فرد فقیر به دلیل مشکلات مالی به اعتیاد روی آورد، اعتیاد باعث فقر هر چه بیشتر او میشود; زیرا از سویی، مصرف مواد مخدر نیازمند به صرف هزینه میباشد و از سوی دیگر، فرد معتاد ضعیف شده است و اراده کار کردن ندارد. آمارهای موجود تأییدکننده ارتباط بین اعتیاد و فقر میباشند. به عنوان نمونه، بر طبق آماری که در بین سالهای ۱۳۷۱ ـ ۱۳۷۷ انجام گرفت، این نتیجه به دست آمد که بین تغییرات نسبت خانوادههای زیر خط فقر نسبی و تعداد دستگیر شدگان مرتبط با مواد مخدر همبستگی بالایی وجود دارد.
– ستیزه والدین:
خانواده، حریم امن و آرامش است. ستیزه و اختلاف در خانواده از علل مهم گرایش افراد به ناهنجاریها و اعتیاد است. افراد پرورش یافته در خانواده نابسامان و از هم گسیخته زمینههای بیشتری در گرایش به انحراف و اعتیاد دارند. طبق یافتههای تحقیقی ۴۴ درصد بزهکاران جامعه ما در خانوادههای لاابالی زندگی میکنند. همچنین در پژوهش دیگری نشان داده شده است که ۸۲ درصد معتادان، ستیزههای خانوادگی را در فرار فرزندان و روی آوردن به اعتیاد مؤثر میدانند. زمانی که محیط خانواده، محیط مناسبی برای زندگی نباشد، فرد سعی میکند بیشترین وقت خود را در خارج از خانه صرف نماید و این کار، ارتباط افراد را با شکارچیانی که به دنبال شکار میگردند مهیا میسازد. باید توجه داشت که هر قدر ستیزههای خانوادگی بیشتر باشد، احتمال کشش افراد به طرف مصرف مواد مخدّر و دیگر انحرافات اجتماعی بیشتر است.
راهکارهای پیشگیری از اعتیاد در زمینه علل خانوادگی:
– والدین باید ارتباط با فرزندانشان را بهبود بخشند و به آنها استقلال رأی و دخالت در امر تصمیمگیری بدهد.
– انتخاب یک مشاور، برای خانواده و گرفتن راهنمایی از او برای ابراز محبت و علاقه به فرزندان و همچنین رفع نیازهای عاطفی آنها.
– جلوگیری از بحث و مجادله والدین و تقویت روحیه گذشت و ایثار در خانواده.
– والدین باید پشتوانه مادی و معنوی فرزندان در موقعیتهای شغلی، تحصیلی و… باشند.
– تمامی خواستههای فرزندان را نباید بدون چون و چرا برآورده ساخت، بلکه اجازه دهند فرزندان سختی زندگی را کمی احساس نمایند تا زمانی که در اجتماع قرار گرفتند و با مشکلی روبه رو شدند، بتوانند با آن مقابله کنند.
– خانوادهها باید عیوب فردی و اجتماعی فرزندان را به آنان تذکر دهند تا فرزندان کمبودها و نقصهای دوران کودکی خود را به دوران بزرگسالی منتقل نکنند و در پی رفع عیوب خود باشند.
– والدین بین فرزندان خود تبعیض قایل نشوند.
– توجه و کنترل فرزند از نظر چگونگی مصرف پول و سعی در رفع نیازهای مالی فرزندان در حدّ معقول.
– نظارت بر وضعیت تحصیلی و شغلی فرزندان و توجه به آنها در موقع ترک تحصیل و… .
– تحکیم پایههای اعتقادی و آموزش فرزندان و آشنا کردن آنان با عوارض اعتیاد به جای محدود کردن آنان.
– اجرای طرح قانونی، که از کودکان بی سرپرست حمایت شود.
– حمایت از خانوادههای فقیر توسط دولت (تقویت مراکزی مانند کمیته امداد امام خمینی (قدس سره)).
– ایجاد بازار کار برای جوانان و نوجوانان.
– ایجاد شغل در شرایط خاص برای افراد معتاد، به نحوی که هم جنبه درآمدی برای آنها داشته باشد و هم اینکه با کنترلوبرنامه ریزی برای آنها زمینه ترک اعتیاد پی ریزی گردد.
– از طریق رسانههای همگانی باید برنامههایی را پخش کرد که بر کانون گرم خانواده تأکید کند و از خانواده با الگوی غربی در برنامهها انتقاد شود، به نحوی که بر زندگی خانوادگی همراه با محبتوبه حضوروهمدلی والدین تأکید نماید.
2-5-4-3- علل اجتماعی
از آن رو که انسان طبعاً موجودی اجتماعی میباشد و برای زندگی کردن نیاز به حضور در اجتماع دارد، با یکسری علل اجتماعی روبه رو میگردد که برخی از آنها در گرایش فرد به اعتیاد مؤثرند. برخی از علل اجتماعی که در گرایش به سوی اعتیاد زمینه ساز و مؤثر میباشند عبارتاند از:
– دسترسی آسان به مواد مخدر
در دسترس بودن مواد مخدر علتی میباشد که به همراه علل دیگر زمینه گرایش فرد را به اعتیاد ایجاد مینماید، به گونه ای که اگر در فرد زمینه کجروی وجود داشته باشد و مواد مخدّر به آسانی در دسترس او قرار گیرد، از مصرف و توزیع آن دریغ نمینماید. دسترسی به مواد مخدر به عوامل گوناگونی بستگی دارد; از جمله: وضعیت جغرافیایی کشور، استان و محله جغرافیایی، نقش قوانین، نحوه اجرا و قاطعیت قوانین، و برنامه ریزیهای مسئولان برای مهار مواد مخدّر.
– بیکاری و اعتیاد
عامل بیکاری به طور غیرمستقیم به گرایش فرد به سوی اعتیاد میانجامد. بیکاری از سویی، به فقر شخص و از سوی دیگر، سبب ایجاد بیماریهای روانی، افسردگی، ضعف اعتماد بنفس، و از بین رفتن امیدواری میشود که در نهایت، به اعتیاد شخص منجر میگردد. فرد به دلیل بیکاری و نداشتن درآمد آبرومند به خرید و فروش مواد مخدر روی میآورد و برای خود شغلی کاذب ایجاد مینماید. یکی از نتایج اشتغال، فقدان فرصت برای ارتکاب جرم است. بیکاری منجر به افزایش اوقات فراغت فرد میشود و چنانچه برای اوقات فراغت افراد برنامه ریزیهای منطقی و مناسبی اتخاذ نشده باشد زمینه گرایش به اعتیاد برای آنان مهیا میشود، چرا که در این فرصت فرد با منحرفان و معتادان آشنا میگردد و به آنها میپیوندد. پس میتوان نتیجه گرفت که بیکاری یک عامل زمینه ای میباشد که میتواند در کنار عوامل دیگر، مانند فقر، موجب روی آوری فرد به سوی اعتیاد گردد.
– نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی
نابرابریهای اقتصادی، اجتماعی جنبههای وسیعی دارد، که نابرابریها در توزیع منابع مادی، نابرابری در قدرت، نابرابری در حیثیت، نابرابریهای جنسی و نژادی را شامل میشود. عامل نابرابری به طور مستقیم منجر به اعتیاد فرد نمیگردد، اما میتواند زمینه ساز فقر و مشکلات عاطفی گردد. از این رو، به طور غیرمستقیم عاملی در گرایش افراد به اعتیاد مواد مخدر محسوب میشود. اختلاف طبقاتی در هر جامعه، به بی ایمانی بیشترین افراد آن جامعه نسبت به شرایط اقتصادی موجود منتهی میشود. همین بی ایمانی نسبت به شناخت اجتماعی در گرایش به اعتیاد تأثیر بسزایی دارد. مطالعات اجتماعی نشان میدهند در کشورهایی که توزیع ثروت به صورت عادلانه صورت نمیگیرد، هر روز فقرا فقیرتر و اغنیا ثروتمندتر میشوند، فاصله طبقاتی فزونی مییابد و به علت عدم آموزشهای اجتماعی و ضعف فرهنگی و فقدان احساس همبستگی ناشی از مادی گرایی و فردگرایی ـ که از ویژگیهای جوامع در حال توسعه است ـ افراد قادر به هدایت درست ستیز علیه این بی عدالتی اجتماعی نیستند. در نتیجه، ارزشهای اجتماعی فاقد اعتماد میشوند، نظارت اجتماعی سست میگردد و بزهکاری و تبهکاری عمومیت پیدا میکنند.
– نقش محیط جغرافیایی و محل سکونت
نقش محیط جغرافیایی شهر، از جمله شهرهای مرزی که امکان انتقال مواد مخدر به راحتی صورت میگیرد، و نیز محل سکونت در گرایش افراد به اعتیاد نقش بسزایی دارد. در مورد محل سکونت، این مسئله اهمیت دارد که غالب افراد معتاد در مناطق حاشیه ای و مناطق قدیمی که دارای کوچههای پر پیچ و خم و خانههای مخروبه میباشد، زندگی میکنند. واقعیت این است که محیطهای آلوده میتوانند زمینه مساعد شکوفایی استعدادهای موجود در افراد برای ارتکاب به جرم و اعتیاد را ایجاد نمایند. در این گونه مناطق که اغلب مناطق فقیرنشین میباشند، امکانات رفاهی و مراکزی مانند سینما، پارک و امکانات رفاهی کمتر وجود دارند و جوانان برای گذران اوقات فراغت خود به اجبار به طرف اعتیاد کشانده میشوند. از سوی دیگر، غالباً این گونه مکانها از طرف نیروی انتظامی کمتر نظارت میشوند. همچنین اغلب روستاییان و مهاجران خارجی در محلههای قدیمی، شلوغ و مخروبهها که از مراکز شهرها به دور هستند اسکان مییابند و به دلیل آنکه این افراد، اغلب شغلی ندارند و در بین مردم شناخته شده نیستند، خیلی راحت و بهتر میتوانند به توزیع مواد مخدّر و در نهایت، مصرف آن روی آورند.
– نقش دوستان ناباب
عضویت در گروه همسالان برای نخستین بار کودکان را در فرایندی قرار میدهد که بیشترین میزان جامعه پذیری به صورتی ناخودآگاه و بدون هرگونه طرح سنجیده ای در آن انجام میپذیرد. گروه همسالان برخلاف خانواده و مدرسه، کاملا حول محور منافع و علایق اعضا قرار دارد. اعضای این گروه میتوانند به جستوجوی روابط و موضوعهایی بپردازند که در خانواده و مدرسه با تحریم مواجه است. تقریباً در ۶۰ درصد موارد، اولین مصرف مواد به دنبال تعارف دوستان رخ میدهد. ارتباط و دوستی با همسالان مبتلابه سوء مصرف مواد، عامل مستعدکننده قوی برای ابتلای نوجوانان و جوانان به اعتیاد است. مصرف کنندگان مواد برای گرفتن تأیید رفتار خود از دوستان سعی میکنند آنان را وادار به همراهی با خود نمایند. نظریه همنشینی افتراقی مؤید این دلیل میباشد. در این نظریه، کجروی و انحراف اجتماعی ناشی از آن است که فرد رفتار نابهنجاری را در خلال فرایند جامعه پذیری و یادگیری فراگرفته و آن را از طریق همانندسازی یا درونی کردن ارزشها، در درون خود جایگزین کرده است و به صورت رفتار بروز میدهد. در این تحلیل، خانواده، دوستان و گروه همسالان بیشترین نقش را برعهده دارند. گروه همسالان، بخصوص در شروع مصرف سیگار، بسیار مؤثرتر است. بعضی از دوستیها صرفاً حول محور مصرف مواد شکل میگیرد. در پایان میتوان به عواملی چند در گرایش به اعتیاد اشاره کرد که به دلیل ضیق مجال توضیح آنها امکان پذیر نمیباشد:
ـ نقش توسعه صنعتی و مهاجرت و حاشیه نشینی؛
ـ نقش ضعف اجرای قوانین و مقررات؛
ـ نقش بی سوادی و عدم آگاهی فرد؛
ـ نقش زندان و عدم تأثیر آن؛
ـ نقش وسایل ارتباط جمعی.
راهکارهای پیشگیری از اعتیاد در زمینه عوامل اجتماعی:
– ایجاد روحیه امر به معروف و نهی از منکر و همدلی بین مردم، به نحوی که در مواقع دیدن توزیع مواد مخدر در جامعه، مسئولان را در جریان امر قرار دهند.
– ایجاد زمینه اشتغال برای همه اقشار جامعه.
– ارتقای فرهنگی افراد جامعه از طریق ارتقای سطح آموزش.
– کنترل شدید مرزهای کشور.
– توجه به امکانات مورد نیاز مردم ساکن محیطهای دورافتاده و پایین شهر، و ایجاد امکانات رفاهی، تفریحی (سینما، استخر، شهربازی و…) که متناسب با نیاز و وضعیت مردم آن مناطق باشد.
– نظارت هر چه بیشتر مأموران انتظامی در مناطق پایین شهر و دورافتاده.
– ایجاد امکانات رفاهی و مشاغل مورد نیاز روستاییان در روستاها برای جلوگیری از مهاجرت آنها به شهرها.
– مبارزه شدید با قاچاقچیان مواد مخدر و برخورد اصلاحی با معتاد.
– قاطعیت در اجرای قوانین و مبارزه با مواد مخدر.
– جداسازی معتادان در زندانها از بقیه مجرمان.
– تشکیل ستادهای هماهنگ با یکدیگر در موردمبارزه با مواد مخدّر، که تحت نظارت یک واحد خاص و مشخص باشند.
– آگاه سازی خانوادهها در زمینههای علایم فرد معتاد و عوامل گرایش فرد به اعتیاد، نحوه تهیه و محل مصرف مواد، موارد شایع در منطقه زندگی، و عوامل و موقعیتهایی که سبب مصرف مواد میشود، تا از این طریق خانوادهها بتوانند از اعتیاد اعضایشان خودداری نمایند.
– نمایش دادن دوستیهای ناباب و عواقب حاصل از آن، از طریق فیلم و رسانههای دیگر.
– حمایت از دانش آموزان معتاد و تربیت و اصلاح آنان، به منظور بازگشت به جامعه.
– شناسایی کانالهای ارتباطی و روشهای جذب افراد به اعتیاد و طرز نفوذ میان نوجوانان.
– تلاش صدا و سیما برای بیان عواقب اعتیاد به مواد مخدّر از طریق ساختن فیلم، میزگرد، جلسات مشاوره ای و… .
– نمایش دادن فیلمها و سریالهای سازنده که رابطه دینداری و دوری از اعتیاد را مشخص میسازد.