عوامل تأثیرگذار در شناسایی فرصتهای کارآفرینانه
عوامل تأثیرگذار در شناسایی فرصتهای کارآفرینانه
عوامل اصلی که این فرایند تشخیص و توسعه فرصت را تحت تأثیر قرار می دهند عبارتند از:
- هوشیاری کارآفرینانه
- دسترسی اطلاعاتی و دانش پیشین
- تحقیق اکتشافی در برابر تحقیق هدفمند
- شبکههای اجتماعی
- ویژگیهای شخصیتی، شامل مخاطرهپذیری، خوشبینی و خودکفایی، خلاقیت
هوشیاری کارآفرینانه. اولین بار این واژه توسط کرزنر برای بیان تشخیص فرصت کارآفرینانه استفاده شد. ری و کاردوزو (1996) بر این اعتقادند که هر نوع تشخیص فرصت توسط یک کارآفرین بر پایه نوعی هوشیاری است که توسط اطلاعات تقویت شده است. آنها این حالت را آگاهی کارآفرینانه خواندند و آن را به این شکل تعریف کردند: «توجه و حساس بودن به اطلاعات درباره اهداف، رویدادها و الگوهای رفتاری در محیط و توجه خاص به مشکلات تولید کنندگان و مصرف کنندگان، نیازهای برآورده نشده و ترکیبهای تازه از منابع موجود». به این نکته نیز تأکید شد که هوشیاری افزایش یافته احتمال تشخیص فرصت را افزایش میدهد.
دسترسی به اطلاعات و دانش پیشین. فان هیپل (1994) معتقد است که افراد تمایل دارند که به اطلاعاتی توجه کنند که به اطلاعاتی پیشینشان مرتبط است. برپایه همین اعتقاد او شِین (1999) این نظر را مطرح کرد که کارآفرینان فرصتها را کشف میکنند زیرا دانش قبلیشان آنها را در تشخیص ارزش اطلاعات جدید کمک میکند.به باور او هر کارآفرین تنها فرصتهایی را شناسایی میکند که به دانش پیشین او مرتبط باشد. در این مطالعه سه مرحلهای از فرایند تشخیص فرصت، او شماری از فرضیات را آزمود و مورد تأیید قرار داد که به شرح زیر خلاصه شدهاند:
- هر فرصت کارآفرینانه برای تمام کارآفرینان بالقوه آشکار نیست (اصل عقلائی که تمام مردم اطلاعات مشابه را همزمان دارا نیستند).
- دانش پیشین خاص هر فرد یک «دالان دانش» ایجاد میکند که به او اجازه میدهد فرصتهای خاصی را شناسایی کند که دیگران نمییابند.
- سه بعد عمده دانش پیشین برای فرایند اکتشاف کارآفرینانه اهمیت دارند: دانش پیشین از بازارها، دانش پیشین از شیوه خدمترسانی به بازار، و دانش پیشین از مشکلات مشتریان.
کشف تصادفی در برابر جستجوی منظم. بخش بزرگی از ادبیات تحقیق پیشین در کارآفرینی تلویحأ فرض میکند که شناسایی فرصت یک جستجوی منظم برای فرصتهای در دسترس را در پشت سر خود دارد. در سالهای اخیر، بسیاری از محققین این رویکرد را تغییر دادهاند و این باور را مطرح میکنند که افراد فرصتها را جستجو نمیکنند، بلکه در عوض ارزش اطلاعات جدیدی که به دست میآورند را تشخیص میدهند. کرزنر (1997) بیان میکند که: آنچه کشف را (مرتبط با فرصتهای سودآور تاکنون ناشناخته) از جستجوی موفق (مرتبط با اطلاعات یا اطلاعاتی که شخص میداند دیگری ندارد) متمایز میکند این است که اولی شامل غافلگیری از روبه رو شدن با واقعیتی است که شخص آنها را نمیدید ولی وجود داشت. کولر[1] (1998) گزارش داد که بیشتر کارآفرینان بیشتر از اینکه در جستجوی فرصت برای کسب و کار خود باشند، آن را به طور تصادفی تشخیص میدهند. تیچ و همکاران[2] (1989) دریافتند که شرکتهایی که برپایه ایدههای مبنی بر اکتشاف «تصادفی» بنا شدهاند و از شیوههای رسمی شناسایی فرصت استفاده نکردند سریعتر به نقطه سر به سر رسیدند تا آنهایی که از جستجویهای رسمی استفاده کردند.
شبکه اجتماعی. هیلز و همکاران[3] (1997) نشان دادند که شبکههای کارآفرینان در تشخیص فرصت مهم هستند. آنها بحث خود را بر مبنای مقاله کلاسیک گرانووتر[4] (1973) قرار دادند بر گرههای قوی و ضعیف قرار دادند که باور دارد گرههای ضعیف (از جمله آشناییهای اتفاقی) «پلهایی» هستند به منابع اطلاعاتی که ممکن است در شبکه ارتباطات گرههای قوی فرد وجود نداشته باشد (از جمله دوستان و بستگان). گرانووتر (1973) بر این باور بود که آشناییهای اتفاقی به احتمال بیشتر اطلاعات منحصر به فردی ارائه میکنند تا دوستان، زیرا بیشتر افراد گره های ضعیف بیشتری نسبت به گره های قوی دارند. یک آزمون این فرضیه، مطالعهای است که به هیلز و همکاران اجازه داد تا ادعا کنند که کارآفرینانی که شبکههای گستردهتری دارند نسبت به کارآفرینهای منزوی فرصتهای بااهمیت بیشتری را شناسایی میکنند. هیلز و همکاران این فرضیه را در نظر گرفتند که کیفیت شبکه تماسها میتواند سایر ویژگیها، از قبیل هوشیاری و خلاقیت را تحت تأثیر قرار دهد.
دکونینگ[5] (1999) یک چهارچوب ادراک اجتماعی از تشخیص فرصت را ارائه کرد. چهارچوب او نشان داد که کارآفرینان فرصتها را با سه فعالیت ادراکی (جمع آوری اطلاعات، تفکر از طریق گفتگو، و سنجش منابع) از طریق تعامل با یک شبکه گسترده از افراد متحول میکنند. این شبکه چرخه درونی کارآفرینان (مجموعه افرادی که کارآفرین با آنها روابط بلند مدت و پایدار دارد و شریک او هم نیستند)، گروه عمل (افرادی که توسط کارآفرین استخدام شدهاند تا منابع ضروری برای فرصت را فراهم کنند)، شرکاء (اعضای تیم مؤسس) و یک شبکه از گره های ضعیف (شبکه استفاده شده برای جمع آوری اطلاعات عمومی که میتواند منجر به شناسایی یک فرصت یا پاسحگویی به یک سئوال عمومی شود) را شامل میشود.
ویژگیهای شخصیتی. دو ویژگی شخصیتی در ارتباط با تشخیص فرصت موفقیت آمیز مرتبط دانسته شده است. اولی، ارتباط بین خوش بینی و تشخیص فرصت بالاتر توسط بسیاری از محققین دیده شده است. مطالعات انجام شده توسط کروگر و دیکسون[6] (1994) و کروگر و برازیل[7] (1994) نشان میدهد که خوشبینی کارآفرینانه با باورهای خود اتکا مرتبط است. شایان ذکر است که خوشبینی درباره توانایی یک فرد در دستیابی به اهداف ویژه و دشوار (خود اتکایی) ربطی به خوشبینی در زمینه خطرپذیری بیشتر ندارد. گوث و همکاران[8] (1991) دریافتند که خوشبینی کارآفرینانه یک «نگاه به داخل» (inside view) به موفقیت بالقوه بنگاه است که عمدتأ به ارزیابی کارآفرینان از تواناییها و دانششان مبتنی است. هنگامی که کارآفرینان مجبور به نگاه به بیرون (Outside view) میشوند در قضاوت برای نتایج احتمالی واقعبینتر عمل میکنند. تحقیقات در محیطهای سازمانی همچنین نشان داد که خوداتکایی منجر به خوشبینی و تمایل بیشتر برای دیدن فرصتها به جای تهدیدات در شرایط خاص میشود. (نک و مانز[9]،1992و1996).
دومین ویژگی شخصیتی خلاقیت است. شومپیتر (1934) اولین کسی بود که این نکته را شناسایی کرد که کارآفرین موفق فرصتهایی را کشف میکند که دیگران نمیبینند. وینسلو و سولومون (1993) این مفهوم را مطرح کردند که خلاقیت و کارآفرینی اگر یکی نباشند، مشابه هستند. کی (1986) نتیجه گرفت که عوامل خلاق نقش بزرگی را در تصمیمگیری کارآفرینانه ایفا میکنند. هیلز و همکاران (1997) دریافتند که 90 درصد از بررسیهایشان خلاقیت را در شناسایی فرصت بسیار مهم یافته است. با این حال این نکته را در کارآفرینان منزوی نسبت به کارآفرینان سریالی، بسیار مهمتر دیدند. کارآفرینان منزوی خود را خلاقتر میبینند و زمان بیشتری را صرف خلاقیت میکنند. هیلز و همکاران نتیجه گرفتند که کارآفرینان دارای منابع فرصت در ارتباطات شبکهای، نیازمند خلاق بودن به اندازه آنهایی که ارتباط شبکهای قوی ندارند، نیستند.
دانش پیشین. داشتن دانش پیشین در زمینه خاص سبب شناخت فرصتها در آن زمینه به شکلی میشود که برای دیگران قابل دیدن نیست. این امر را برینگر و آیرلند به عنوان دالان فرصت شناسایی کردند و بر این امر مبتنی است که افرادی که دارای دانش پیشین هستند فرصتهایی را میبینند که افراد دیگر نمیتوانند متوجه شوند.
[1] Koller
[2] Teach et al.
[3] Hills et al.
[4] Granovetter
[5] De Koning
[6] Krueger and Dickson
[7] Krueger and Brazeal
[8] Guth et al.
[9] Neck and Manz